ایدئولوژى تخیلى، رهبران متوهم
ایدئولوژى اسلامگرایى همانند همهى ایدئولوژىهاى اقتدارگرا و تمامیت طلب بر تخیل و توهم بنا گذاشته شدهاند. این ایدئولوژىها از تصور دنیاى آرمانى آغاز مى کنند و دنیاى موجود را با اتکا به آن دنیا تخریب مى کنند. اما هنگامى که نتوانند دنیاى جدید خود را بر اساس آرمانها بسازند به توهم و تخیل رو مى آورند.
حکومت جهانى واحد در این دنیاى پر تزاحم، تحمیل باورها و سبک زندگى واحد بر جوامع با تنوعات بسیار زیاد قومى و مذهبى و ایدئولوژیک، و بر ساختن جامعهى آرمانى با تبعیض، زور اسلحه و طناب دار در کنار انحصار قدرت و ثروت و منزلت توسط رهبران سیاسى صرفا خوابهایى آشفتهاند که تنها تعبیرشان خامى و خوش خیالى خواب بیننده است. ایدئولوژى اسلامگرایى به رهبران سیاسى این قدرت را بخشیده که مدام خود و تودهى ظاهرا وفادار و تودهى رام ناشده را در قالبها و ظرفیتهایى متفاوت ببینند و عرضه کنند: از معصوم پندارى خود تا امت نمونه پنداشتن وفاداران تا دشمن پنداشتن منتقدان.
خود امام پندارى
رهبر حکومت دینى در همهى رویدادهاى سیاسى خود را در جا و منزلت امام اول شیعیان دیده و خود را مسئول حفاظت از این دین با هر روش و هر گونه عملى مى داند. او همانند على امام اول شیعیان مخالفان خود را اهل فتنه نامیده و حکومت خود را مثل کشتى نوح، نجات بخش مى داند. مخالفان وى یا نادان و ساده دلاند یا عناصر دشمن. میلیونها نفرى که مخالف این «امام زمان» هستند همه یا با هواپیما از بریتانیا آورده شدهاند یا از سازمان سى آى اى حقوق مى گیرند یا فریب خوردهاند. تعداد آنها نیز بر اساس تریبون رسمى رهبرى در حد صدها نفر است.
بر اساس این تصور على پندارى ولى فقیه، منصوبان وى مخالفان حکومت را در حد نیروهاى بعثى تصور مى کنند: «مدیریت و کنترل فتنه سال گذشته و حماسه آفرینى مردم ولایتمدار ایران اسلامى در ۹ دى و ۲۲ بهمن دست کمى از فتح خرمشهر نداشت.» (محمد على جعفرى، فرمانده کل سپاه، کیهان، ۸ خرداد ۱۳۸۹)
برجسته ترین نظریه پرداز حکومت ولایت فقیه به سبک خامنهاى، با استفاده از نائب امام زمان تلقى شدن ولى فقیه در نظریهى سیاسى اسلامگرایان، رضایت رهبر را مساوى با رضایت امام زمان معرفى مى کنند: «یکى از نشانههاى رضایت آن حضرت، رضایت نایب او یعنى رهبرى است.» (مصباح یزدى، ایلنا، ۷ خرداد ۱۳۸۹)
خود پیامبر پندارى
رئیس دولت از ولى فقیه هم فراتر رفته و خود را در مقام پیامبر اسلام مى بیند. همین نگرش بود که احمدى نژاد را به نوشتن نامههایى غیر دیپلماتیک و ارشادى و تبلیغى به بوش، مرکل و اوباما کشاند. پاسخ ندادن به نامههاى وى از نگاه طرفداران دولت وى قابل مقایسه با نادیده گرفته شدن نامه هاى پیامبر اسلام است: «پاسخ ندادن به یا حتى بى ادبى آنها به آن، از شخصیت نویسنده نمىکاهد بلکه اعتبار مخاطب نامه را کاهش مىدهد؛ چنان که پاره شدن نامه پیامبر اعظم توسط خسرو پرویر چیزى از اعتبار پیامبر نکاست و خسرو پرویز را براى همیشه تاریخ سرافکنده ساخت.» (قاسم روانبخش، تابناک، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹)
احمدىنژاد از انبیا هم فراتر رفته و حکومت خود را حکومتى مى داند که انبیا آرزوى آن را داشته اما نتوانسته اند محقق سازند : »چنین حکومتى که زمینهساز حکومت عدل الهى است در طول تاریخ سابقه نداشته و بسیارى از انبیاء الهى آروزى زیستن در این حکومت را داشتهاند.» (فارس، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹) این دیدگاه در تمامى وفاداران به ولایت فقیه در ردههاى بالاتر جریان دارد: «هیچ ملتى به خوبى ملت ما نیست، حتى ملت رسولالله.» (على اکبر ولایتى، تابناک، ۴ خرداد ۱۳۸۹)
احمدى نژاد بدون هیچ دلیل و مبنایى و صرفا بر اساس خود پیامبر پندارى اعلام مى کند که « مردم اروپا و آمریکا ایرانِ [تحت حکومت خامنهاى - احمدى نژاد] را نقطهى امید خود مى دانند.» (همانجا) خود- پیامبر پندارى بدانجا مى انجامد که فرد تصور مى کند »امروز در دنیا جز جمهورى اسلامى و ملت ایران نقطه امید و اتکایى براى ملتها نیست.» (ایلنا، ۶ خرداد ۱۳۸۹)
برخى از کارگزاران رئیس دولت، وى را تا حدى از مقام نبوت تنزل رتبه داده و در مقام امام اول شیعیان یا حضرت ابوالفضل قرار داده و معتقدند که نه تنها ایرانیان بلکه غیر ایرانیان به جان وى قسم مى خورند. علىاکبر جوانفکر، مشاور رسانهاى محمود احمدى نژاد و مدیرعامل خبرگزارى رسمى دولت معتقد است که «امروز جمهورى اسلامى، بخش مهمى از مهندسى افکار عمومى جهان را در اختیار گرفته و دشمنان غافلگیرانه نظارهگر آن هستند. ... امروز بسیارى از مردم آزادىخواه و استقلالطلب دنیا به جان رئیس جمهورى ما قسم مىخورند و او را از صمیم دل دوست دارند و این محبت ملتها محدود به آفریقا و آسیا هم نیست بلکه در همهجا مشاهده مىشود.» (آفتاب ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸)
خود امام زمان پندارى
احمدى نژاد با هاله نور و متبرک کردن دستمال و چفیه در مراسم عمومى و اهتمام به موسسات امام زمان شناسى مشخصا خود را در مکان و موقعیت امام زمان شیعیان مى بیند. براى او خود پیامبر- پندارى کافى نبوده است. مسجد جمکران در دوران احمدى نژاد به مهم ترین پرستشگاه دولتى کشور مبدل شد و حکومت آن را با صدها میلیارد تومان سرمایه گذارى به یکى از مراکز زیارتى مهم کشور مبدل ساخت. گرچه رئیس دولت خود را از منتظران معرفى مى کند اما تقدس و نور ادعایى فراتر از حد یک منتظر است.
خود مرشد پندارى
مقامات جمهورى اسلامى چون چند سالى پاى درس یکى از علماى اخلاق (که در برابر تمام اعمال ضد اخلاقى حکومت سکوت مى کنند یا آنها را تایید مى کنند) حاضر شدهاند خود را محق مى دانند که همهى عالم را ارشاد کنند. از همین جهت است که اسفنداررحیم مشایى رئیسدفتر رئیسجمهور مى مى گوید: «رئیس جمهور ما بارفتار ظلم ستیزى خود خیلى درسها به جهانیان آموخت وقطعا درآینده اى نه چندان دوراین درسها در دنیا فراگیر خواهد شد.» (تابناک، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹) اساتید اخلاق مقامات جمهورى اسلامى عموما روحانیونى با ادبیات و لحن گروههاى مزاحم در محلات هستند. محتواى این دروس اخلاقى نیز بیشتر احکام فقهى است تا اصول عام اخلاقى.
خود الگو پندارى
بنا به دیدگاه مقامات جمهورى اسلامى «امروز حکومت اسلامى در جهان الگو شده است.» (غلامعلى حداد عادل، ایرنا، ۶ خرداد ۱۳۸۹) مشخص نیست این گزاره چگونه قابل تبیین است. بر اسا کدام نظر سنجى چنین نتیجه گیرىهایى صورت گرفته است؟ تنها گروههایى که جمهورى اسلامى را الگوى خود مى دانند آنها هستند که سالانه صدها میلیون دلار از ایران دریافت مى کنند (حزب الله و حماس). حتى خارجیانى که به دعوت دولت به ایران رفت و آمد دارند و در گردهمایىها و مراسم دولتى شرکت مى کنند حاضر نیستند در چنین کشورى زندگى کنند. مهاجرت همواره «از ایران» بوده است و نه «به ایران». کدام مسلمان انقلابى یا مخالف جدى سیاست خارجى آمریکا یا مخالف اسرائیل در ایران رحل اقامت افکنده است؟ حتى آنها که با برخى سیاستهاى جمهورى اسلامى موافقند ترجیح مى دهند در خارج از ایران زندگى کنند و با دولت ایران کارهاى مشترکى انجام دهند.
خود اَلگور پندارى
اما اسفندیار رحیم مشایى معاون اول سابق و رئیس دفتر احمدى نژاد خود را در حد اولیاى دین نمى بیند بلکه با مقامات آمریکایى همذات پندارى مى کند. او خود را هم ردیف الگور معاون بیل کلینتون مى پندارد و در مورد آیندهى علم در جهان سخن مى گوید. وى که به عنوان یک عنصر امنیتى سابق هیچ دستى بر دانش جدید ندارد و دستگاههاى تحت نظر وى نیز به طور کلى با این موضوعات بیگانهاند یک باره پیشگویى مى کند که «انسان در ۵۰ سال آینده بشر مصنوعى خواهد ساخت و بشر مصنوعى و واقعى قابل تشخیص نخواهند بود. ... بشر ساختگى نیز پوست و گوشتى مانند بشر واقعى خواهند داشت.» (الف، ۲۸ فروردین ۱۳۸۸) معلوم نیست کدام دستگاه تحقیقاتى و علمى تحت نظر وى چنین اطلاعاتى را در اختیار وى گذاشته است.
انجماد در دههى شصت
غیر از همذات پندارىهاى توهمى، حاکمان موجود از حیث دورهى زمانى نیز در عالمى خیالى زندگى مى کنند. بسیارى از این افراد در اوایل دههى ۱۳۶۰ شمسى منجمد شدهاند و هنوز جامعهى ایران را در همان شرایط بعد از انقلاب و دوران جنگ مى بینند گرچه خود از جوانان بسیجى یا انصار حزب اللهى به مدیران شرکتها بزرگ یا دستگاه هاى دولتى با میلیون ها یا میلیاردها دلار تبدیل شده اند. به همین دلیل است که هنوز خامنهاى را رهبر انقلاب مى نامند- تصور نمى کنند که انقلاب در سال ۱۳۵۷ رخ داده و اکنون نظامى مستقر بر جاى نظام سابق نشسته است- و مخالفان و منتقدان خود را ضد انقلاب.
با این تصور است که راهبرد آنها در برابر موج عظیم اعتراضات نسل تازه که در دهه ى شصت به دنیا آمدهاند بازگشت به روشهاى دههى شصت پس از حذف نیروهاى ملى - مذهبى و مجاهدین خلق از رقابت سیاسى است: «اینک که این جریان [فتنه] به طور طبیعى از صحنه سیاسى کشور حذف شده ، فرصت مناسبى براى بازمهندسى و بازآرائى فضاى سیاسى و جناحهاى مختلف سیاسى [بر اساس الگوى منزوى کردن ملى - مذهبى ها پس از سال هاى ۱۳۶۰] در کشور مىباشد.» (عزت الله ضرغامى، رئیس سازمان صدا و سیما، ۶ خرداد ۱۳۸۹)
ذهنیت نیروهاى نظامى و امنیتى حاکم بر خلاف ذهنیت نسل اول حاکمان جمهورى اسلامى در صدر اسلام منجمد نشده است. آنها در تاریخ ایران و اسلام تنها حذف مخالفان در سالهاى دههى شصت را به یاد مى آورند. خود- معصوم پندارى نیز به ولى فقیه و رئیس جمهور اعطا شده است تا این حذفها را توجیه دینى ببخشند.
حکومت جهانى واحد در این دنیاى پر تزاحم، تحمیل باورها و سبک زندگى واحد بر جوامع با تنوعات بسیار زیاد قومى و مذهبى و ایدئولوژیک، و بر ساختن جامعهى آرمانى با تبعیض، زور اسلحه و طناب دار در کنار انحصار قدرت و ثروت و منزلت توسط رهبران سیاسى صرفا خوابهایى آشفتهاند که تنها تعبیرشان خامى و خوش خیالى خواب بیننده است. ایدئولوژى اسلامگرایى به رهبران سیاسى این قدرت را بخشیده که مدام خود و تودهى ظاهرا وفادار و تودهى رام ناشده را در قالبها و ظرفیتهایى متفاوت ببینند و عرضه کنند: از معصوم پندارى خود تا امت نمونه پنداشتن وفاداران تا دشمن پنداشتن منتقدان.
خود امام پندارى
رهبر حکومت دینى در همهى رویدادهاى سیاسى خود را در جا و منزلت امام اول شیعیان دیده و خود را مسئول حفاظت از این دین با هر روش و هر گونه عملى مى داند. او همانند على امام اول شیعیان مخالفان خود را اهل فتنه نامیده و حکومت خود را مثل کشتى نوح، نجات بخش مى داند. مخالفان وى یا نادان و ساده دلاند یا عناصر دشمن. میلیونها نفرى که مخالف این «امام زمان» هستند همه یا با هواپیما از بریتانیا آورده شدهاند یا از سازمان سى آى اى حقوق مى گیرند یا فریب خوردهاند. تعداد آنها نیز بر اساس تریبون رسمى رهبرى در حد صدها نفر است.
بر اساس این تصور على پندارى ولى فقیه، منصوبان وى مخالفان حکومت را در حد نیروهاى بعثى تصور مى کنند: «مدیریت و کنترل فتنه سال گذشته و حماسه آفرینى مردم ولایتمدار ایران اسلامى در ۹ دى و ۲۲ بهمن دست کمى از فتح خرمشهر نداشت.» (محمد على جعفرى، فرمانده کل سپاه، کیهان، ۸ خرداد ۱۳۸۹)
برجسته ترین نظریه پرداز حکومت ولایت فقیه به سبک خامنهاى، با استفاده از نائب امام زمان تلقى شدن ولى فقیه در نظریهى سیاسى اسلامگرایان، رضایت رهبر را مساوى با رضایت امام زمان معرفى مى کنند: «یکى از نشانههاى رضایت آن حضرت، رضایت نایب او یعنى رهبرى است.» (مصباح یزدى، ایلنا، ۷ خرداد ۱۳۸۹)
خود پیامبر پندارى
رئیس دولت از ولى فقیه هم فراتر رفته و خود را در مقام پیامبر اسلام مى بیند. همین نگرش بود که احمدى نژاد را به نوشتن نامههایى غیر دیپلماتیک و ارشادى و تبلیغى به بوش، مرکل و اوباما کشاند. پاسخ ندادن به نامههاى وى از نگاه طرفداران دولت وى قابل مقایسه با نادیده گرفته شدن نامه هاى پیامبر اسلام است: «پاسخ ندادن به یا حتى بى ادبى آنها به آن، از شخصیت نویسنده نمىکاهد بلکه اعتبار مخاطب نامه را کاهش مىدهد؛ چنان که پاره شدن نامه پیامبر اعظم توسط خسرو پرویر چیزى از اعتبار پیامبر نکاست و خسرو پرویز را براى همیشه تاریخ سرافکنده ساخت.» (قاسم روانبخش، تابناک، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹)
احمدىنژاد از انبیا هم فراتر رفته و حکومت خود را حکومتى مى داند که انبیا آرزوى آن را داشته اما نتوانسته اند محقق سازند : »چنین حکومتى که زمینهساز حکومت عدل الهى است در طول تاریخ سابقه نداشته و بسیارى از انبیاء الهى آروزى زیستن در این حکومت را داشتهاند.» (فارس، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹) این دیدگاه در تمامى وفاداران به ولایت فقیه در ردههاى بالاتر جریان دارد: «هیچ ملتى به خوبى ملت ما نیست، حتى ملت رسولالله.» (على اکبر ولایتى، تابناک، ۴ خرداد ۱۳۸۹)
احمدى نژاد بدون هیچ دلیل و مبنایى و صرفا بر اساس خود پیامبر پندارى اعلام مى کند که « مردم اروپا و آمریکا ایرانِ [تحت حکومت خامنهاى - احمدى نژاد] را نقطهى امید خود مى دانند.» (همانجا) خود- پیامبر پندارى بدانجا مى انجامد که فرد تصور مى کند »امروز در دنیا جز جمهورى اسلامى و ملت ایران نقطه امید و اتکایى براى ملتها نیست.» (ایلنا، ۶ خرداد ۱۳۸۹)
برخى از کارگزاران رئیس دولت، وى را تا حدى از مقام نبوت تنزل رتبه داده و در مقام امام اول شیعیان یا حضرت ابوالفضل قرار داده و معتقدند که نه تنها ایرانیان بلکه غیر ایرانیان به جان وى قسم مى خورند. علىاکبر جوانفکر، مشاور رسانهاى محمود احمدى نژاد و مدیرعامل خبرگزارى رسمى دولت معتقد است که «امروز جمهورى اسلامى، بخش مهمى از مهندسى افکار عمومى جهان را در اختیار گرفته و دشمنان غافلگیرانه نظارهگر آن هستند. ... امروز بسیارى از مردم آزادىخواه و استقلالطلب دنیا به جان رئیس جمهورى ما قسم مىخورند و او را از صمیم دل دوست دارند و این محبت ملتها محدود به آفریقا و آسیا هم نیست بلکه در همهجا مشاهده مىشود.» (آفتاب ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸)
خود امام زمان پندارى
احمدى نژاد با هاله نور و متبرک کردن دستمال و چفیه در مراسم عمومى و اهتمام به موسسات امام زمان شناسى مشخصا خود را در مکان و موقعیت امام زمان شیعیان مى بیند. براى او خود پیامبر- پندارى کافى نبوده است. مسجد جمکران در دوران احمدى نژاد به مهم ترین پرستشگاه دولتى کشور مبدل شد و حکومت آن را با صدها میلیارد تومان سرمایه گذارى به یکى از مراکز زیارتى مهم کشور مبدل ساخت. گرچه رئیس دولت خود را از منتظران معرفى مى کند اما تقدس و نور ادعایى فراتر از حد یک منتظر است.
خود مرشد پندارى
مقامات جمهورى اسلامى چون چند سالى پاى درس یکى از علماى اخلاق (که در برابر تمام اعمال ضد اخلاقى حکومت سکوت مى کنند یا آنها را تایید مى کنند) حاضر شدهاند خود را محق مى دانند که همهى عالم را ارشاد کنند. از همین جهت است که اسفنداررحیم مشایى رئیسدفتر رئیسجمهور مى مى گوید: «رئیس جمهور ما بارفتار ظلم ستیزى خود خیلى درسها به جهانیان آموخت وقطعا درآینده اى نه چندان دوراین درسها در دنیا فراگیر خواهد شد.» (تابناک، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹) اساتید اخلاق مقامات جمهورى اسلامى عموما روحانیونى با ادبیات و لحن گروههاى مزاحم در محلات هستند. محتواى این دروس اخلاقى نیز بیشتر احکام فقهى است تا اصول عام اخلاقى.
خود الگو پندارى
بنا به دیدگاه مقامات جمهورى اسلامى «امروز حکومت اسلامى در جهان الگو شده است.» (غلامعلى حداد عادل، ایرنا، ۶ خرداد ۱۳۸۹) مشخص نیست این گزاره چگونه قابل تبیین است. بر اسا کدام نظر سنجى چنین نتیجه گیرىهایى صورت گرفته است؟ تنها گروههایى که جمهورى اسلامى را الگوى خود مى دانند آنها هستند که سالانه صدها میلیون دلار از ایران دریافت مى کنند (حزب الله و حماس). حتى خارجیانى که به دعوت دولت به ایران رفت و آمد دارند و در گردهمایىها و مراسم دولتى شرکت مى کنند حاضر نیستند در چنین کشورى زندگى کنند. مهاجرت همواره «از ایران» بوده است و نه «به ایران». کدام مسلمان انقلابى یا مخالف جدى سیاست خارجى آمریکا یا مخالف اسرائیل در ایران رحل اقامت افکنده است؟ حتى آنها که با برخى سیاستهاى جمهورى اسلامى موافقند ترجیح مى دهند در خارج از ایران زندگى کنند و با دولت ایران کارهاى مشترکى انجام دهند.
خود اَلگور پندارى
اما اسفندیار رحیم مشایى معاون اول سابق و رئیس دفتر احمدى نژاد خود را در حد اولیاى دین نمى بیند بلکه با مقامات آمریکایى همذات پندارى مى کند. او خود را هم ردیف الگور معاون بیل کلینتون مى پندارد و در مورد آیندهى علم در جهان سخن مى گوید. وى که به عنوان یک عنصر امنیتى سابق هیچ دستى بر دانش جدید ندارد و دستگاههاى تحت نظر وى نیز به طور کلى با این موضوعات بیگانهاند یک باره پیشگویى مى کند که «انسان در ۵۰ سال آینده بشر مصنوعى خواهد ساخت و بشر مصنوعى و واقعى قابل تشخیص نخواهند بود. ... بشر ساختگى نیز پوست و گوشتى مانند بشر واقعى خواهند داشت.» (الف، ۲۸ فروردین ۱۳۸۸) معلوم نیست کدام دستگاه تحقیقاتى و علمى تحت نظر وى چنین اطلاعاتى را در اختیار وى گذاشته است.
انجماد در دههى شصت
غیر از همذات پندارىهاى توهمى، حاکمان موجود از حیث دورهى زمانى نیز در عالمى خیالى زندگى مى کنند. بسیارى از این افراد در اوایل دههى ۱۳۶۰ شمسى منجمد شدهاند و هنوز جامعهى ایران را در همان شرایط بعد از انقلاب و دوران جنگ مى بینند گرچه خود از جوانان بسیجى یا انصار حزب اللهى به مدیران شرکتها بزرگ یا دستگاه هاى دولتى با میلیون ها یا میلیاردها دلار تبدیل شده اند. به همین دلیل است که هنوز خامنهاى را رهبر انقلاب مى نامند- تصور نمى کنند که انقلاب در سال ۱۳۵۷ رخ داده و اکنون نظامى مستقر بر جاى نظام سابق نشسته است- و مخالفان و منتقدان خود را ضد انقلاب.
با این تصور است که راهبرد آنها در برابر موج عظیم اعتراضات نسل تازه که در دهه ى شصت به دنیا آمدهاند بازگشت به روشهاى دههى شصت پس از حذف نیروهاى ملى - مذهبى و مجاهدین خلق از رقابت سیاسى است: «اینک که این جریان [فتنه] به طور طبیعى از صحنه سیاسى کشور حذف شده ، فرصت مناسبى براى بازمهندسى و بازآرائى فضاى سیاسى و جناحهاى مختلف سیاسى [بر اساس الگوى منزوى کردن ملى - مذهبى ها پس از سال هاى ۱۳۶۰] در کشور مىباشد.» (عزت الله ضرغامى، رئیس سازمان صدا و سیما، ۶ خرداد ۱۳۸۹)
ذهنیت نیروهاى نظامى و امنیتى حاکم بر خلاف ذهنیت نسل اول حاکمان جمهورى اسلامى در صدر اسلام منجمد نشده است. آنها در تاریخ ایران و اسلام تنها حذف مخالفان در سالهاى دههى شصت را به یاد مى آورند. خود- معصوم پندارى نیز به ولى فقیه و رئیس جمهور اعطا شده است تا این حذفها را توجیه دینى ببخشند.