جنبش سبز امد تا یک ملت بسازد
مسیح علی نژاد
سبز سرشار از معنای متفاوت است و مطالبه متعدد و این تنها یک فراز بسیار کوچک است از تعریف و نظر یک شخص در یک سخنرانی شش یا هفت دقیقه ای در میان سبزهای لندن. بی شک سبز را هم به تعداد همه سبزها می شود معنی کرد.
. متن صحبت هایم در جمع سبزهای لندن در برابر سفارت ایران است با کمی ادیت، آنجا مجبور بودم زیر یک موتور برق پر سر و صدا فریاد بزنم، ولی اینجا آرام تر همان مطلب را می شود دوباره خواند اگر حوصله ای بود:
سبز کیست، چیست و چه می خواهد؟
جنبش سبز ایران یک سال سخت را نفس کشید اما دارد آرام آرام شمایل خود را نشان می دهد . مثل سیلی جریان پیدا کرد… در بستر ابتدایی اش گل آلود بود اما دارد غبار را کنار می زند تا بشود نماد یک ایران آزاد.
از فراز و فرود ها و تلخی ها و سختی های این یک سال همه گفته اند و باز هم می گویند اما بگذار از معنی خودمان بگوییم . ما کسیتیم،
چیسیتم و چه می خواهیم؟ سبز کیست؟ چیست و چه می خواهد؟
سبز سر شار از معنای متفاوت است و مطالبه متعدد. اما به عنوان یک همراه در میان میلونها همدل و همپا، خودمان را اینگونه یافتم:
قرار ما این بود در بیست و دوم خرداد سالی که گذشت، میرحسین موسوی رییس جمهور مان باشد، اما حالا با خود میر حسین قرار گذاشته ایم تا از این پس، دیگر کسی که از فیلتر یک شورای متعصب مستبد می گذر را رییس جمهور ایران نکنیم.
قرار ما این بود که اگر هر یک از نامزدهای منتخب ما در انتخابات پیروز شدند، تازه بیاییم و بر سر مطالبات واقعی مان با موسوی و کروبی بگو مگو کنیم اما حالا خود موسوی و کروبی را هم به همان بگو مگوهای ممنوع مان با یک حکومت نامشروع دعوت کردیم.
ما یک انتخابات را به یک کودتا باختیم اما حالا یک ملت سبز را در برابر یک حکومت غصبی یافتیم.
سبز یعنی جرات اندیشیدن
سالی که گذشت سال آگاهی سیاسی نخبگان بود و شهروندان معمولی. نخبگان داخل ایران جسارت نقد ساختار سیاسی جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه را یافتند و شهروندان معمولی، جرات اندیشیدن به حواشی و متن یک قدرت را.
پژواک شعار روشنگری، در جامعه پیچید و همه آنان که تا دیروز جرات اندیشیدن به متن و بطن سیاست را نداشتند، امروز از کنار هیچ حادثه ای ساده نمی گذرند. نه تنها فرزندان، پدران خود را نقد می کنند بلکه پدران نیز گذشته خویش را بی نقد و نقص و مقدس نمی بینند. اندیشه ای که به سازندگی می بالد نه ویرانگری. با انقلاب شایدمی شود یک دیکتاتوررا یک شبه از تخت به زیر کشید اما نمی شود شیوه اندیشیدن استبداد زده توده را یک شبه دگرگون ساخت. همان توده ای که امروز با دروغ های یک حکومت استبدادی به خیابان می آید و خود را محق می داند که به رویمان گلوله بکشد، برای همین ما انقلاب سبز نکردیم تا یک دولت بسازیم، ما جنبش سبز را سبب ساز شدیم تا یک ملت بسازیم .
سبز یعنی پنهان نکردن حقیقت
سالی که گذشت سال نامه های سرگشاده بود. پیش از این رویه حاکم برای حل مشکلات سیاسی ایران، همان شیوه های کدخدا منشانه بود و سخن های پشت پرده. حتی نظریه پردازان اصلاحات نیز به فشار از پایین و چانه زنی از بالا اعتقاد داشتند اما در سالی که گذشت اندیشه و باور غلط «شهروندان نا محرم اند» به کنار گذاشته شد و نامه ها همه سرگشاده شد. نامه های سرگشاده کروبی، پچ پچ های چنیدن ساله ما بود از شکنجه و تجاوزهای پنهان در زندان. آنامه های سرگشاده هاشمی، همان اعتراضات همیشه ما بود از قدرت یافتن بی ریشه ها و ماجرا جویان در راس یک نظام، را بر ملا کرد و نامه های نوری زاد نیز عبور از همان خط قرمزهای روزنامه نگاران و دانشجویان بود که ادعای عدالت و ولایت علی گونه داشتن رهبری را رسوا کرد.
سبز یعنی به رسمیت شناختن تفاوت
سالی که گذشت سال گفتگوی گروههای ناهمگون بود برای دغدغه های همگون. فاصله های کاذب برداشته شد و فایده نقد و معجزه گفتگو بیش از پیش هویدا. روشنفکر سکولار و روشنفکر دینی با هم وارد گفتگو می شوند با همه سو تفاهم ها و قهر و آشتی هایی که پدیدار می شود اما پایدار نه. مردم با هم وارد گفتگو شده و در تلاش برای اقناع یکدیگر زبان ادب و بی خشونت را مشق می کنند. هم روشنفکران دینی نقد می شوند که تنها صاحبان اتاق فکر جنبش معرفی نشوند و هم روشنفکران سکولار نقد می شوند تا در نظریاتشان واقعیت مذهبی و سنتی بخش هایی از جامعه ایرانی را فراموش نکنند. معیار گروهای متفاوت در این جنبش متکثر داوری بر مبنای درایت و عقل است، نه ولایت زور و هاله نور.
یک سال گذشت از شبی که ما فقط می خواستیم یک کرسی از کرسی های تصمیم گری حاکمیت را کسب کنیم و حالا اگر چه چند پله پایین تر از همان کرسی ایستاده ایم اما بالا تر از آن را نشانه رفته ایم. قرار ما این بود که سبز فقط رنگ یک انتخابات باشد اما حالا سبز رنگ یک اتحاد است برای اعتراض.
سبز فقط رنگ موسوی بود اما حالا رنگ کسانی است که حتی موسوی را هم نقد می کنند. دعوای ما بر سر یک رنگ نیست، نزاع بر سر یک ننگ است که باید از یک حاکمیت پاک شود.
سبز یعنی احساس مسولیت
سبز یعنی تکیه بر خرد جمعی
و سبز یعنی امید در میانه شب
پایان سخن پایان من است، اما سبز پایان ندارد
پی نوشت از حاشیه هایی که گاه مهمتر از متن می شوند:
این عکس را هم تقدیم می کنم به هادی خرسندی عزیز که در جمع سبزهای لندن به شوخی کلاه از سرم کشید و گفت تا کلاهت را بر نداری سبز نیستی. طنز نویس اگر چه شاید خودش جدی نباشد اما همیشه انعکاس دهنده جدی ترین بگو مگو های روز مره ماست. عکس مال سخنرانی در سانفرانسیسکو است که آنجا هم چند دقیقه اول موضوع اصلی فراموش می شود و کلاه می شود اصل. به هادی خرسندی عزیز هم گفتم این مو که این همه از زیر کلاه بیرون است نشان می دهد که این حجاب را هیچ نسبتی با حجاب تعریف شده در جمهوری اسلامی نیست اما تا زمانی که ما یاد نگیریم به دغدغه های شخصی آدم ها احترام نگذاریم، سبز نیسیتم.