بدون یک تحول فکری عمیق در جامعه ایران هیچ تغییر مثبتی رخ نخواهد داد


۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه



یا سید علی گفتن فیروز ابادی هنگام تولد


حاجیه خانم فیروز ابادی سند تصویری رو از تولد حسن اقا برای من ایمیل کردن از لبیک گفتن حاج حسن

در بدوه تولد ،گفتن بفرست بالاترین کله همه بخوابه .








۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه





نگرش توهین امیز مرتضی مطهری به حکیم فردوسی و فرهنگ پارسی




مرتضی مطهری (۱۳ بهمن، ۱۲۹۸ فریمان - ۱۱ اردیبهشت، ۱۳۵۸ تهران) مفسر قرآن، متکلم، عضو هیئت موتلفه اسلامی و از نظریه‌پردازان نظام جمهوری اسلامی ایران بود.وی قبل از انقلاب ۵۷ عضو انجمن سلطنتی فلسفه و استاد دانشگاه تهران بود.بعد از انقلاب به ریاست شورای انقلاب منصوب شد. سید روح‌الله خمینی علاقه زیادی به وی داشت، تا بدانجا که بعد از مرگش گفت: «مطهری پاره تن اسلام بود.» در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی از وی با عنوان «معلم شهید» یاد می‌گردد.

او همواره با ایرانیت و ادب و فرهنگ پارسی سر جنگ داشت . نوشته زیربرگرفته از کتاب نور ملکوت قرآن – تالیف مرتضی مطهری،جلد چهارم ، بخش ششم است که نشان دهنده ذهن نا سلامت اوست .

"زنده‌ کردن‌ لغات‌ فارسی‌ باستانی‌، برگشت‌ از تعالیم‌ قرآن‌ است‌ ,
انجمن‌ و مؤسّسه‌ای‌ بود برای‌ این‌ امور که‌ با وزارت‌ معارف‌ و فرهنگ‌ رابطه‌ داشت‌؛ و برای‌ از بین‌ بردن‌ لغات‌ عربی‌ و فرهنگ‌ اسلام‌ نهایت‌ سعی‌ و کوشش‌ را داشتند. و در اداره‌ی فرهنگستانی‌ که‌ پشت‌ مدرسه‌ی سپهسالار بود، برای‌ این‌ موضوع‌ مال‌‌ ملّت‌ بیچاره‌ را می‌خوردند و می‌بردند. نام‌ قبرستان‌ را گورستان‌، و اجتماع‌ را گردهمایی‌، و جمعه‌ را آدینه‌، و وسائل‌ ارتباط‌ جمعی‌ را رسانه‌های‌ گروهی‌، ...
اینها همه‌ برای‌ دور کردن‌ مردم‌ از لغات‌ قرآن‌ است‌. برای‌ قطع‌ رابطه‌ و بریدن‌ با نهج‌ البلاغه‌ است‌. برای‌ عدم‌ آشنایی‌ مردم‌ به‌ جمعه‌ و جماعت‌ است‌. برداشتن‌ «طاء» از کلمات‌ و به جای‌ آن‌ «تاء» نهادن‌، مانند تبدیل‌ کتابت‌ لفظ‌ طهران‌ به‌ تهران‌ روی‌ همین‌ زمینه‌ است‌ ...
برای‌ ریاضیات‌ از جبر و حساب‌ استدلالی‌ و فیزیک‌ و شیمی‌ در نمره‌ی امتحانی‌ ضریب‌ می‌گذارند؛ و برای‌ عربی‌ نه‌ تنها ضریب‌ نمی‌گذارند، آن قدر آن را بدون‌ اهمّیت‌ و در درجه‌ی پست‌ می‌گذارند که‌ وجود و عدمش‌ مساوی‌ می‌باشد....
این همه‌ سر و صدا برای‌ عظمت‌ فردوسی‌، و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌، و دعوت‌ خارجیان‌ از تمام‌ کشورها برای‌ احیاء شاهنامه‌، و تجلیل‌ و تکریم‌ از این‌ مرد خاسر زیان‌ بُرده‌ی تهیدست‌ برای‌ چیست‌؟! برای‌ آن است‌ که‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ که‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سی سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌ و شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ را گرد آورده‌ است‌ ...تبلیغات‌ برای‌ فردوسی‌ و شاهنامه‌، تبلیغات‌ علیه‌ اسلام‌ است‌. فردوسی‌ با شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ خود که‌ کتاب‌ شعر (یعنی‌ تخیلات‌ و پندارهای‌ شاعرانه‌) است‌ خواست‌ باطلی‌ را در مقابل‌ قرآن‌ عَلم‌ کند؛ و موهومی‌ را در برابر یقین‌ برسر پا دارد. خداوند وی‌ را به‌ جزای‌ خودش‌ در دنیا رسانید و از عاقبتش‌ در آخرت‌ خبر نداریم‌. خودش‌ می‌گوید:
بسی‌ رنج‌ بردم‌ در این‌ سال‌ سی
عجم‌ زنده‌ کردم‌ بدین‌ پارسی‌
چو از دست‌ دادند گنج‌ مرا
نبد حاصلی‌ دسترنج‌ مرا
ما در زمان‌ خود هرکس‌ را دیدیم‌ که‌ خواست‌ عجم‌ را در برابر اسلام‌ عَلم‌ کند، و لغت‌ پارسی‌ را در برابر قرآن‌ بنهد، با ذلّت‌ و مسکنتی‌ عجیب‌ جان‌ داده‌ است‌. فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی‌ الابْصَار!"


امثال اقای مطهری از قضاوت تاریخ غافل بودند و هستند،۵۰ سال نیست که از عمر این انقلاب گذشته وبوی گند کردارو گفتارشون دنیا یی رو برداشته .هر عقل سلیمی در برابر شاهنامه سر تعظیم فرود می اورد و پس از گذشت
سالها هنوز شاهنامه در مشهور ترین دانشگاهای ادبیات جهان مورد توجه است در حالی که تالیفات این اقایان حتی به لطف کاغذ و جوهر مجانی خواننده چندانی ندارد!

ای کاش این افراد فقط یک بار در تمام عمرشون این چند بیت فردوسی خوانده بودن :

نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر
بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهان‌خدای
تو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن
وگر بد کنی، جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی





۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه


تائید می‌کنم : دختر نمونه‌ی ایرانی معرفی می‌شود

علیرضا رضایی





رئیس شورای فرهنگی-اجتماعی زنان از تجلیل دختر نمونه ایرانی برای اولین بار بعد از انقلاب در ایران خبر داد . ما ضمن خوشحالی خیلی زیاد از این خبر و خصوصاً دادن آن ، شرایط حضور دختران نمونه را جهت انتخاب برای تجلیل اعلام می‌نمائیم :
  1. توانائی حمل خمپاره ، آر.پی.جی ، خمسه خمسه و موشک استینگر .
  2. مهارت انهدام ده تانک چیفتن در دقیقه و جویدن ملخ هلی کوپتر با دندان انیاب .
  3. آشنائی با باز و بسته کردن ناو و شنا با جوراب و چادر عربی و امداد و نجات غریق با لاستیکی بچه .
  4. قابلیت رفع نمونگی از سایر دختران ایرانی دور میادین با انواع ادوات از قبیل دسته بیل و چماق .
  5. عضویت فعال در واحد مقاومت بنت خدیج زائو و سکینه سه پستون .
  6. خواهران فوق باید حداقل سه بار در تجمعات خودجوش با ماتیک ظاهر شده عکس آقا را به آنجاهایشان چسبانده باشند .
  7. خواهران فوق‌تر باید پس از اتمام عملیات آقا چسبانی به آنجاهایشان آماده‌ی اعزام به دوبی جهت (بی‌تربیت !) باشند .
  8. از قضایای فرهنگی-اجتماعی همانقدری بفهمد که گاو از کامپیوتر ولی حداقل نصف مفاتیح و دعای رفع تب یونجه را بلد باشد .
  9. آگاهی کامل نسبت به روایات مربوط به شب و فردای همان شب و شبهای بعدی و اتفاقات شبانه و مواقعی که کی به کیه تاریکیه .
  10. سابقه‌ی مکفی در خفه کردن مرد نامحرم و لگد زدن به مناطق هسته‌ای نامحرمان داخلی .
  11. در همین راستا مرد نامحرم باید با دیدن ریخت دختران نمونه حداقل سه هفته به اسهال خونی غیر قابل درمان و غیر قابل تعریف برای دیگران بیفتد .
  12. در همین راستاتر از حیث قد و هیکل تفاوتهای ماهوی قد و هیکل دختر نمونه و تپه نباید زیاد مشهود و قابل درک باشد .
  13. تپه‌ی مذکور باید حتماً واجد شرایط تغییر کاربری به مسکونی بوده موضع شفاف داشته موضع مذکور قابلیت احداث ریل و دسترسی به چاه داشته باشد .
  14. زیبا ، جادار ، مطمئن . در صورت زیبا نبودن جادار و مطمئن کفایت می‌کند .
  15. کلاً به کسی چیزی نگوید !

نام : عزیزالله رجب‌زاده
نام پدر : سلمان
شماره شناسنامه : ۱۰۱۵
محل تولد : تهران
مسئولیت‌های پیشین : فرمانده یگان ویژه پلیس - فرمانده پلیس پیشگیری - فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ
مسئولیت فعلی : رييس سازمان پيشگيري و مديريت بحران شهر تهران

عملكرد عزیزالله رجب‌زاده ، هم از نظر ماهيت موضوع ، متفاوت و هم از نظر وسعت ، از گستره وسيعی برخوردار است . وي در زماني فرماندهی پليس تهران را به عهده داشت که کشور بزرگترین چالش سیاسی - امنيتي خود را پشت سر می گذاشت و او در نقطه سیبل این حوادث قرار گرفته بود .
در حوادث عاشورای ۱۳۸۸ که تهران به شهر خون و آتش تبدیل شده بود ، رجب‌زاده مدیریت میدانی حوادث را به عهده داشت . او اگر چه در این روز از سوی معترضان مورد حمله قرار گرفت و حتي زخمي شد ، اما حاضر به برخورد شدید با آنها نشد . هر چند رجب‌زاده به دليل عدم برخورد قاطعانه با معترضان توبيخ شد ، اما او به درستي به نتیجه این اقدام آگاه بود . وي به خوبي می دانست که سیاست در ایران ، عرصه بازی بزرگان است و در این عرصه ، قربانی کردن یک سردار ، امری محتمل به شمار می رود . او هم تجربه سردار نظری را می‌دانست و هم از سرنوشت سعید امامی آگاه بود . رجب ‌زاده به خوبی می دانست که پس از این حوادث باید یک نفر قربانی شود و مسئولیت کشتار و فجایع را به عهده بگیرد . به همین دلیل و دلایل مشابه ، وي با وجود حمله فيزيكي معترضان ، دستور اقدامات خشن و در نهايت شليک مستقيم به معترضان را صادر نکرد . هنگامی که نیروهای تحت امر او در حوالی میدان فردوسی تهران ، به محاصره مخالفان خشمگين حكومت درآمده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند ، بسیار واضح بود که دستور تیر به آنها داده نشده بود چون آنها می توانستند با شلیک به معترضان ، از محاصره خارج شوند .
رجب‌ زاده ، مدیریت بحران را به خوبی می ‌دانست . او حتی چند روز قبل از عاشورای خونین تهران ، در مصاحبه‌ ای اعلام کرد كه : " مردم می توانند با نمادهای سبز در خیابان ظاهر شوند " .
رجب‌ زاده توانست با زیرکی تمام ، خود را از مهلکه کنار بكشد .
در ماجراي پرونده فاجعه‌ی زندان کهریزک ، به ۲ اتهام " آمریت در تنظیم گزارش خلاف واقع " و " بی‌مبالاتی و عدم رعایت نظامات دولتی در ارتباط با امور خدمتی منجر به تلفات جانی و صدمات بدنی " ، احضار شد .

آن‌گونه که در دو سند پایین دیده می‌شود ، رجب‌زاده نتوانسته است دادستانی نظامی تهران را قانع کند که مسئولیتی در زمینه‌ی فاجعه‌ی رخ‌داده در زندان کهریزک نداشته است .

در نهایت ، همان گونه که در بند ۲ کیفرخواست پرونده فاجعه‌ی زندان کهریزک دیده می‌شود ، از نظر دادستانی نظامی تهران ، رجب‌زاده مسئول فجایع رخ‌داده دانسته می‌شود . در بند ۳ ، اتهام آمریت در تنظیم گزارش خلاف واقع ، برای وی محرز شناخته شده است .


و در نهایت ، در تاریخ ۱۳۸۸/۹/۵ پس از پایان تحقیقات دادستانی نظامی تهران ، پس از رادان ، رجب‌زاده به‌عنوان متهم ردیف دوم معرفی می‌شود .


روز ۲ اسفند ۱۳۸۸ که - خواسته یا ناخواسته - از فرماندهی تهران بزرگ ، کنار گذاشته شد ، در مراسم تودیع خود اعلام کرد که : " نیروی انتظامی در جریات وقایع پس از انتخابات ، نه کسی را کشت و نه کشته داد " . او تمامی مسئولیت ها را متوجه قرارگاه ثارالله و سپاه محمد رسول‌الله که به گفته وی ، مسئولیت امنیت تهران بزرگ پس از انتخابات را برعهده داشته اند ، نمود .





رجب ‌زاده آن گونه که پنداشته شد ، چندان هم گوش به فرمان نبود . او قبل از احمدی مقدم ، درجه سرتیپی گرفته بود و در واقع از اولین نیرو های کمیته‌های انقلاب بود که وارد نیروی انتظامی شده بود و بنابراین عملاً خود را وامدار احمدی مقدم نمی دانست . به همین دلیل ، در روز ۳ اسفند ۱۳۸۸ ، با حکم محمدباقر قالیباف ، به ریاست سازمان پیشگیری و مديريت بحران شهر تهران منصوب شد .


شیرینی انتصاب در ریاست یکی از سازمان‌های وابسته به شهرداری ، زمانی نیافت که تلخی برکناری از فرماندهی انتظامی تهران بزرگ را ببرد و تنها چند ساعت پس از آن ، فیلمی از حمله شبانه‌ی نیروهای لباس شخصی قرارگاه ثارالله تهران و یگان ویژه نیروی انتظامی در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ به کوی دانشگاه تهران از شبکه تلویزیونی بی بی سی پخش شد که در آن ، نام رجب‌ زاده به‌عنوان مقام دستوردهنده‌ی حمله برده می‌شد . انتشار این فیلم محرمانه که با دوربین حرفه ‌ای و توسط مهاجمین فیلم‌برداری شده بود ، شاید پاسخی بر سخنان روز قبل رجب‌زاده و وسیله‌ ای برای به تمکین واداشتن او بود .
رجب ‌زاده اگر چه بیشتر از آنکه فردی سیاسی باشد ، سوابق نظامی داشته است ، اما پس از کنارکشیدن از فرماندهی انتظامی تهران بزرگ ، عملا جهت گیری سیاسی خود را مشخص کرد . وی تلاش دارد با قرارگرفتن در کنار محمد باقر قالیباف - شهردار تهران - ، خود را عملگرا و بوروکرات و بدون نسبت‌ با افراط گرایان عرصه‌ی سیاسی نشان دهد
منبع : وبلاگ تنفس در هواي آزادي

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

image

احمد رافت، روزنامه‌نگار سرشناس ایرانی-ایتالیایی از معدود اهالی رسانه‌ای فعالی است که در زمان اقامت آیت‌الله خمینی در «نوفل‌لو شاتو» شاهد و گزارشگر روزهای منتهی به انقلاب سال ۵۷ بوده است. رافت معتقد است که اگر مردم آیت الله خمینی را بهتر شناخته بودند، او را توی ماه نمی‌دیدند. رافت می‌گوید همان اشتباه‌های ۳۲ سال پیش امروز هم تکرار می‌شود.

احمد رافت سال‌هاست در رسانه‌های ایتالیایی و اسپانیایی قلم می‌زند. مدتی دبیرکل اتحادیه خبرنگاران خارجی ایتالیا بود و بسیاری از ایرانیان چهره او را در صدای آمریکا دیده‌اند. این روزنامه‌نگار قدیمی از جمله کسانی است که در روزهای منتهی به انقلاب ایران و مهاجرت نهایی آیت‌الله خمینی به ایران، در نوفل لو شاتو حاضر بوده است.

رافت می‌گوید که آن زمان، افرادی مثل قطب‌زاده و دکتر یزدی نگذاشتند واقعیت حرف‌های رهبر انقلاب ایران از طریق رسانه‌ها به مردم برسد. روشی که به نحوی در برخی رسانه‌های حامی رهبران جنبش سبز هم تکرار می‌شود.

در روز یک‌شنبه، در چند ده‌متری مجسمه جیوردانو برونو که جانش را بر سر حقیقت از دست داد و کلیسا او را به آتش کشید، با احمد رافت در باره حقیقت حرف‌های خمینی و فیلترهایی که چیز دیگری تحویل مردم دادند گفتگو کردم.

از احمد رافت می‌پرسم که آیا خبرها یا مسائلی که در باره آیت الله خمینی منتشر می‌شد، همانی بود که اتفاق می‌افتاد یا نه؟

خبرها به شکل کنترل شده بیرون نمی‌آمد، کاری به خبری که ما می‌دادیم نداشتند، اما آن چیزی که خیلی مهم بود، حرف‌های آقای خمینی بود که ما چگونه آن را انعکاس می‌دادیم. مهم برای آقایان قطب‌زاده یزدی که با کشورهای مختلف رابطه داشتند این بود که حرف‌های آقای خمینی به برنامه‌های آنها که براندازی حکومت پادشاهی بود لطمه نزند. بنابر این بعد از یکی دو مصاحبه که ما خبرنگارانی که با رسانه‌های غیر ایرانی کار می‌کردیم انجام دادیم، از ما می‌خواستند همان حرف‌های آقای خمینی در گفتگوها را ترجه نکنیم، بلکه ترجمه‌ای که این اقایان یا مترجمان این آقایان به زبان خارجی می‌گذاشتند را مخابره کنیم. یک بار من با دو خبرنگار خارجی با آقای خمینی گفتگو می‌کردیم. یکی از آنها خانم خبرنگاری ایتالیایی بود که برای مجله زنان کار می‌کرد، و از آقای خمینی پرسید اگر شما به ایران برگردید و حکومت را به دست بگیرید، سیاست‌های‌تان در مورد زنان چه خواهد بود. آقای خمینی مثل همیشه بدون اینکه به صورت خبرنگار نگاه کند، به مترجم گفت به ایشان بگویید که در اسلام موقعیت زنان مشخص شده. مترجم به زبان انگلیسی این گفته را ترجمه کرد که 'آنچه خواست مردم ایران باشد' و ما هم با آقای قطب‌زاده توافق کرده بودیم که از ترجمه به زبان خارجی استفاده کنیم در نوشتن مقالاتمان و مصاحبه‌های تلویزیونی، و در جاهای دیگر، مثل رابطه با عراق که سخنان آقای خمینی نشان می‌داد که انتقام‌جویی خواهد کرد از عراق خواهند کرد به محض رسیدن به قدرت، ترجمه شد که 'روابط بر اساس تفاهم با کشورهای هم‌جوار خواهد بود' و این گفتگو توسط آقای یزدی ترجمه می‌شد. من در همین رابطه در مستندی که به مناسبت ۳۰‌امین سالگرد نوفل‌لو شاتو ساختم از آقای بنی‌صدر در همین رابطه سوال کردم و ایشان گفت که ما نمی‌توانستیم بگذاریم آقای خمینی هرچه دلش می‌خواست بگوید. یعنی ایشان هم به نوعی به این مساله اعتراف کرد که صحبت‌های آقای خمینی به نوع دیگری متناسب با خواست جامعه بین‌المللی ترجمه شود.

- آیا انتقال کنترل شده حرف‌های یک سیاستمدار، می‌تواند موجب منحرف کردن افکار عمومی بشود؟ آیا آشنا بودن مردم ایران با همه حرف‌های آقای خمینی می‌توانست در فضای آن زمان منتهی به تفاوتی بشود؟

من همیشه آن زمان که نوفل‌لو شاتو بودم و با دوستانی که به پاریس آمده بودند جمع می‌شدیم، می‌گفتم که آیا کتاب‌های آقای خمینیرا خوانده‌اند یا نه؟ چون آقای خمینی در کتاب‌هایشان که به شکل جزوه هم در نجف پخش شده بود، دیدشان را از حکومت اسلامی بیان کرده بود، ولی بسیاری از این دوستان معتقد بودند که لزومی ندارد که آدم صحبت‌های آقای خمینی را بخواند چون بالاخره ایشان حرف‌هایی که آن زمان می‌زد با کتاب‌هایشان تفاوت می‌کرد. من فکر می‌کنم اگر مردم کتاب‌های آقای خمینی را خوانده بودند و حرف‌های ایشان را آن طور که ایشان گفته بودند شنیده بودند و کسی فیلتر نمی‌کرد، هواداری از آقای خمینی در آن حد نبود و کسی صورت ایشان را در ماه ببیند.


- و آیا همان کارهای سال ۵۷ الان تکرار می‌شود؟

من فکر می‌کنم این مساله به نوعی تکرار می‌شود. من با دوستان جوان داخل ایران که در تماس هستم، به من می‌گویند که «ما باشما متفاوتیم که جوان‌های آن زمان بوده‌اید، و اشتباهات شما را نمی‌کنیم» ولی دقیقا دارند همان اشتباهات را می‌کنند. یک مساله که مرا بسیار نگران کرد در رابطه با تکرار این اشتباهات، تالاش‌هایی است که برای «بت‌سازی» از آقای موسوی می‌کنند. من برای آقای موسوی به این دلیل که خیلی واضح عقاید خودش را بیان می‌کند و روی آنها پافشاری می‌کند احترام زیادی قائلم، ولی اینکه روز تولد آقای موسوی به روزی تبدیل شود که مردم باید به خیابان‌ها بیایند، مرا به یاد «۴ آبان» می‌اندازد، روز تولد شاه. هیچ تفاوتی با آن نمی‌بینم. با این تفاوت که آقای موسوی رسما هیچکاره است، و محمد رضا شاه پادشاه مملکت بود. من فکر می‌کنم این نوع کارها و یا تبدیل مساله فوت پدر آقای موسوی به یک مساله ملی، و یا تفاوت‌گذاری بسیار بین حبس خانگی یا حصر آقای موسوی و دیگران، حتی آقای کروبی، فکر می‌کنم همان تکرار اشتباه‌های گذشته است. من فکر می‌کنم که مردم باید صحبت‌های آقای موسوی را گوش کنند، وتفسیر خودشان را از این حرف‌ها ندهند. آقای موسوی وقتی می‌گوید بازگشت به قانون اساسی، با کسی رو در وایسی و شوخی ندارند، همین قانون اساسی را می‌گویند که الان سر کار است. ولی خیلی از جوان‌ها فکر می‌کنند که آقای موسوی این سخن را تاکتیکی مطرح می‌کنند، همانطوری که ۳۲ سال پیش برخی از هم‌دوره‌ای‌های من فکر می‌کردند که آقای خمینی تاکتیکی آن حرف‌ها را می‌زدند، در صورتی که تاریخ ثابت کرد که آن حرف‌ها تاکتیکی نبودند، ایشان معتقد به مساله‌ای بودند و عمل کردند. آقای موسوی هم به قانون معتقدند و نمی‌خواهند قانون اساسی دیگر را جانشین آن بکنند.