روز عاشورا رژیم تقریبا سقوط کرد؛ من خودم شاهد آن بودم
اختصاصی میز ترجمه خبرنگاران سبز: چند عضو جدا شده از سپاه پاسداران در گفتگو با گزارشگران گاردین نکات تازهای از پشت پردهی سرکوبها و کودتا گفتهاند. روز عاشورا رژیم تقریبا سقوط کرد؛ من خودم شاهد آن بودم.
اختصاصی میز ترجمه خبرنگاران سبز: چند عضو جدا شده از سپاه پاسداران در گفتگو با گزارشگران گاردین نکات تازهای از پشت پردهی سرکوبها و کودتا گفتهاند. روز عاشورا رژیم تقریبا سقوط کرد؛ من خودم شاهد آن بودم.
محمد ترکمان در بارهی روز عاشورا میگوید: روز عاشورا اتفاق مهمی افتاد. خشونت روز عاشورا شبیه خشونت روزهای بعد انتخابات بود. مردم به تمام مواضع دولتی حمله میکردند و نیروها هم نمیتوانستند جلوی مردم را بگیرند. حتی معترضان را با ماشین زیر میگرفتند. روز عاشورا رژیم تقریبا سقوط کرد؛ من خودم شاهد آن بودم. {گزارشگر: بعد از عاشورا بود که ترس واقعی شروع شد و ترکمان هم میدانست که اگر رژیم سقوط کند او هم با آن سقوط خواهد کرد.}
نکته دوم این است که من از اطلاعات محرمانه رهبران اطلاع داشتم. پس امکان داشت که من را هم شبیه ماموران قبلی به قتل برسانند. هیچ تضمینی نبود که من جان بدر ببرم.
نفر بعد جواد مقیمی عکاس سابق خبرگزاری فارس (خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران) است که اکنون از ایران خارج شده و در ترکیه به سر میبرد: آن روزها از ما میخواستند که عکس نگیریم. مجوز صادر نمیکردند و میگفتند که هیچ عکس نگیریم. میگفتند اگر اتفاقی برایتان بیافتد ما مسئولیتی به عهده نمیگیریم و حتی علیه شما شهادت خواهیم داد که شما جاسوسی میکردهاید. {گزارشگر: او به حرف روسایش گوش نکرد و عکسهای او مرزها را در نوردید و بر صفحهی اول تایم ظاهر شد.} یک روز با رییس خبرگزاری فارس و دیگر عکاسان جلسه داشتیم. او گفت که دو عکاس، به خارج کشور عکس فرستادهاند. اگر آن ها را پیدا کنیم به شدت با آن ها برخورد میکنیم. {گزارشگر: جواد گریخت و با خود فقط یک دست لباس، لپتاپ و دوربینش را برداشت.}
من از پرواز میترسم. ولی خطر کردم و آمدم به فرودگاه. مامور فردوگاه پرسید که چه شهر ترکیه مقصد من است. گفتم: آنکارا. پرسید: «چرا آنکارا؟ اگر بروی و برنگردی چه؟» گفتم: «منظورت چیست؟ چرا برنگردم؟» {گزارشگر: جواد یکی ازهشتاد خبرنگار جوانی است که از ایران گریختهاند و سی و نه نفر نیز در زندان بسر میبرند.}
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نفر سوم، سردار محمد رضا مدحی (رییس کمیته نظارت و حفاظت از انقلاب): حکمی که من دارم اجازه میدهد که بر همه نظارت داشته باشم، از رییس جمهور، رییس قوه قضاییه و رییس مجلس گرفته تا هر کس دیگر. این قدرت به سبب اصل 115 قانون اساسی به بنده داده شد. ... اعضای حاضر سپاه پاسداران بسیار ناراحت و سرخوردهاند. ما برای این رژیم خیلی خون دادیم. ما توقع نداشتیم این اتفاقات بیافتد. {گزارشگر: سردار مدحی سی سال وفادارانه در خدمت رژیم بوده و حالا او علیه آن حرف میزند.} من و برادارن شهیدم و رزمندگان مرامنامه و سوگندنامهای داریم که من بر اساس آن عمل میکنم. رژیم میبیند دارد فنا میشود بنابراین ایجاد ناامنی و بحران می کند برای رهایی خودش. احمدینِژاد اصلی قدرتی نیست؛ او یک عروسک خیمهشب بازی است. هرچه بگویند عمل میکند.
{گزارشگر: وی هر روز جلیقهی ضد گلولهاش را به تن میکند. او احساس ناامنی میکند. وی دو سال پیش وقتی از رهبری جاری قطع امید کرد از ایران گریخت. او اکنون از کشوری به کشور دیگر میگریزد تا بدام نیروهای جمهوری اسلامی نیافتد. ما در بانکوک با او ملاقات کردیم.}
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گزارشگر: سردار مدحی به ما گفت که یک سوم سپاهیان علیه رژیمند. ما راهی برای تایید این ادعا نداریم. ولی در ترکیه کسی است که این حرفها را تایید میکند. او جای شکنجهها را بر بدن خویش به ما نشان میدهد.}
نفر چهارم، علی یک بسیجی عضو واحد 153 (عضو گارد جمهوری): سلول کوچکی بود و سقف آن کوتاه بود (نهایتا یک و نیم متر بلندی داشت). تاریک و نمور بود و تمیز کردن آسان نبود و همیشه لکههای خون در کف سلول بود. همیشه وانمود میکردند که عزیزان ما را دستگیر کردهاند و در بازداشتگاه هستند. همیشه صدای ناله و فریاد دیگران را زیر شکنجه میشد شنید. {گزارشگر: البته او یک دانشجو نیست. فرزند وفادار رژیم (عضو گارد جمهوری) است که بدلیل کمک به معترضان شکنجه شده است. اکنون پاسداران انقلاب جانب مردم را گرفتهاند و در برابر رژیم ایستادهاند.}