لمپن ها به بهشت رفته اند
" آقا می گن من فحش می دم! معلومه که می دم! چرا ندم! بله من فحش هم می دم! ولی هر کس باید حد خودش را بداند! "
نه اشتباه نکنید. این حرفها، حرفهای " شعبان بی مخ " معروف به " تاجبخش " نیست که با مشت و لگد و قداره و عربده کشی در 28 مرداد از عوامل کودتا بود. این حرفها حرفهای مداحی است که مردم " حاج منصور "اش می خوانند. روضه خوان پرآوازه ای که عزیز بیت رهبری است و از سر دولتی بیت " آقا " کارش آنقدر بالا گرفته که " برادران " " شمس الذاکرین " اش می خوانند و نه تنها در امور عالیه سیاست دخالت می کند، که پامنبریهایش مدیر سازمانها و ارگانها می شوند و هر وزیر و وکیلی که کارش لنگ عنایت " آقا " باشد پای روضه اش گریه می کند و تا مگر به شفاعت حاجی، گره از کار فروبسته اش باز شود. و " حاج منصور " هنرهایش به اینجا ختم نمی شود. که او آنقدر هواخواه و هوادار میان گروههای امنیتی و لباس شخصی دارد که هر وزیر و وکیلی را که دلش خواست فحش می دهد و برای " گنده گنده ها " خط و نشان می کشد. یک روز شهردار تهران را " عمر بن سعد " می نامد و روز دیگر به رئیس مجلس خبرگان رهبری بد و بیراه می گوید. و فحش دادنهای این " شمس الذاکرین " به این جا ختم نمی شودو او حتی به " انوشه انصاری " هم گیر می دهد که " چرا با آن سر و وضع به فضا رفته " است و او را زنا زاده می خواند.
مملکت داری به شیوه لمپنها
" منصور ارضی " و ماجرایی که میان او و رحیم مشایی و حتی احمدی نژاد می رود نماد و نشانه همان چیزی است که در ادبیات سیاسی از آن تحت عنوان " لمپنیزم سیاسی " یاد می کنند. با این تفاوت که " لمپنیزم " این بار این بار نه به عنوان یک تاکتیک سیاسی از جانب سیاستمداران کارکشته و خبره بلکه به عنوان یک خصلت رفتاری و سیاسی از سوی کسانی در عالی ترین سطوح سیاست ایران رخ می دهد که خاستگاه و پایگاه فرهنگی و اجتماعیشان از طیف و طبقه ای است که " لمپن بودن " در آن یک مزیت اخلاقی و اجتماعی است. در واقع احمدی نژاد و دار و دسته اش از همان ادبیات و اخلاقیاتی برخوردارند که آبشخور لمپنها و لاتهای چاله میدان عهد قجر و مشروطه بوده است.
پس نباید خیلی از " آلت " خوانده شدن رحیم مشایی از سوی " شمس الذاکرین " و واکنش او در برکناری اقوام و نزدیکان حاج منصور از سوی مرد 18 شغله دولت تعجب کرد. اینها جزئی از اخلاق و منش و گفتار و کردار " لمپن " هاست.
به عبارت بهتر باید ادبیات و رفتار و منش حاج منصور ارضی را در راستا و در طول رفتار و ادبیات محمود احمدی نژاد بررسی کرد نه مقابل یکدیگر. در واقع احمدی نژآد و دولتش همانقدر به منصور ارضی ها بدهکار است که منصور ارضی ها به احمدی نژاد و یارانش. کافی است به پولها و بودجه های اختصاص یافته به هیئتهای مذهبی در پنج سال گذشته از سوی دولت توجه کنیم و بفهمیم که چقدر افرادی نظیر منصور ارضی به دولت منتصب وابسته اند.
مثلاً خبرگزاری فارس در سال 1387 گزارش داد که بودجه کانونهای مذهبی (هیئتهای سینهزنی و گروههای مشابه) از ۲ میلیارد تومان به بیش از ۱۶ میلیارد تومان افزایش یافته است. و این البته همه ماجرا نیست و رشد چشمگیر تعداد صندوقهای قرض الحسنه در دوران احمدی نژاد که عمدتاً هیئت موسس آنها را همین " بچه های هیئتی " تشکیل می دهند، از دیگر نمونه های وابستگی شدید محمود احمدی نژاد به دسته جات سینه زنی و مداحان آن حکایت دارد.
کافی است به یادمان بیاید ماجرای صندوق قرض الحسنه انصارالامجاهدین و وامهای سه میلیون تومانی که احمدی نژاد در دوران شهرداری اش برای ازدواج جوانان از طریق همین صندوق پرداخت می کردن و وام کلانی که وی به این صندوق پرداخته بود و این صندوق حالا برای خودش بانکی شده است. بانکی متعلق به سپاه پاسداران است و بنا به گفته محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی سرمایه اولیه تاسیس این بانک ۲۰۰ میلیارد تومان بوده است. علاوه کنید به این فهرست موسسه مالی اعتباری مهر و صندوق قرض الحسنه بسیجیان را. و البته اگر همین نخ را بگیریم می رسیم به قرارگاه خاتم الانبیاء و بنیاد تعاون سپاه پاسداران و ....
لمپنهای قدرتمند
رابطه دولت کودتا و نهادهای نظامی نظیر سپاه و بسیج و گروههای امنیتی اطلاعاتی بر کسی پوشیده نیست. همه می دانند که در قبال کودتای انتخاباتی 1388 دولت چه باجهای کلانی به اینگونه نهادها داده است. ماجرای فروش هشت هزار میلیارد تومانی سهام مخابرات به بنیاد تعاون سپاه و قرارداد 250 میلیون دلاری با قرارگاه خاتم الانبیا برای استحصال گاز از عسلویه نمونه های بارزی از بده بستانهای دولت و نیروهای امنیتی خبر می دهد و دولت کودتا در قبال سرکوب گسترده و خونین مردم معترض به نتیجه انتخابات 22 خرداد سال گذشته باید هم این باجها را به نهادهای امنیتی و نظامی پرداخت کند.
با این همه سئوال اینجاست که نقش منصور ارضی و مداحان دیگری نظیر او در این میانه چیست؟ برای پاسخ به این سئوال باید یادمان باشد که فرآیند جلب و جذب نیرو برای اینگونه نهادها از همین هیئتهای مذهبی آغاز می شود و " هیئت برو " بودن آدمها یکی از ملاکها و شاخصهای جذب این نیروها در نهادهای امنیتی و نظامی است. این هیئتهای مذهبی هستند که پایگاههای بسیج را تشکیل می دهند و پررونق می کنند و عملاً هیئتهای عزاداری محل تجمع نیروهای بسیج و به تبع آن سپاه است. ضمن آنکه در ایران راه اندازی هیئت و مذهبی بودن آدمها رابطه ای دو سویه و تاریخی است. با این همه از زمان قدرت گرفتن آقای خامنه ای تلاش گسترده ای برای دولتی کردن و حکومتی کردن هیئتهای مذهبی صورت گرفت و با افزایش وابستگی های مالی این هیئتها، آنها عملاً تحت سیطره " آقا " قرار گرفتند و به بازوهای اجرایی برای جلب و جذب نیروهای " خودی " شدند و در طول 21 سال گذشته رفته رفته این هیئتها از حضور و نفوذ متدینانی که مخالف دولتی شدن نهادهای مذهبی بودند خالی شد و عرصه برای لمپنهای " جا نماز آب کشیده " فراخ شد و این افراد ورود به هیئت و مداحی را ساز و کار مناسبی برای برقراری ارتباط با " کله گنده " های سیاسی قلمداد کردند.
برخی از کارشناسان سیاسی در این باره معتقدند که با روی کار آمدن دولت سید محمد خاتمی، اقتدارگرایان نیاز شدیدی به " ضد دین " معرفی کردن دولت اصلاحات داشتند تا بتوانند از این طریق آراء از دست رفته خود در میان متدینین را بازسازی کنند. ضمن آنکه برای سرکوب موافقان دولت اصلاحات و مخالفان " ولایت ایشان " نیاز افراد بزن بهادری داشتند که از عمق فکری چندانی برخوردار نباشند و هر آنچه را که مداحان گفتند و روحانی هیئت هم تائید کرد انجام دهند. همین امر سبب سر ریز شدن بودجه های کلان به هیئتهای مذکور شد. در این بین البته بودند مداحان بسیاری که اهل مجیزگویی " آقا " نبودند و از سوی حکومت طرد شدند و به مال و منالی هم نرسیدند. اما عرصه برای کسانی باز شد که به معنای واقعی کلمه " لات " محل بودند و حالا با یک غسل و توبه ظاهری شدند شاگرد حاج منصور و حاج منصورها و برای خودشان کیا و بیا و خدم و حشمی پیدا کردند و هر وقت " آقا " از طریق شبکه پنهانی اش امر می فرمود جوانان مذهبی و متدین را با خوراکی که مخلوطی از روضه و سیاست و فحاشی بود علیه برنامه ها و راهکارهای دولت اصلاحات تحریک می کردند که بارزترین نمونه آن سعید عسگر بود و ترور سعید حجاریان و ماجرای کوی دانشگاه و قدرت گرفتن گروههایی که بعدها در ادبیات سیاسی ایران به گروههای فشار تغییر نام دادند.
از طریق همین هیئتها هم بود که در سال 1384 سران سپاه به دستور " آقا " انتخابات را مهندسی کردند و محمود احمدی نژادی را به صدر مصطبه قدرت نشاندند که از " خودشان " بود. شاید خیلی از مردم از نحوه سخن گفتن و حرف زدن احمدی نژاد خوششان نیاید. اما او دقیقاً همانند کسانی حرف می زند که او را به قدرت رسانده اند. لمپنهایی که به برکت مداحی و سینه زنی به " هالاف و هلوفی " رسیدند و یکی شان شد سردار سپاه و یکی شان شد فرمانده نیروی انتظامی و یکی شان شد رئیس دولت و آن که سرش بی کلاه ماند شد بازجو و مفتش.
گرچه لمپن همیشه لمپن است و از شاخ شدن بعضی ها خیلی خوشش نمی آید. حالا طرف مرد 18 شغله دولت هست که باشد. از آن طرف ماجرا هم همینطور است. لمپن لمپن است و از شاخ و شانه کشیدن " یه روضه خوون پیزووری " خیلی خوشش نمی آید و برای " رو کم کنی " هم که شده دستور برکناری " فک و فامیلاش " را از کارخانه سایپا می دهد.
آن مار در آستین پرورده حالا اما به دیوی تبدیل شده است که سر بلعیدن صاحبش را دارد. امروز حاج منصور برای احمدی نژاد و مشایی خط و نشان می کشد و به مرام و آئین لمپنها، لابد فردای روزگار برای " از اون گنده تراش "!
پینوشت: سایت تابناک دوم شهریور ماه در خبری نوشت: "...در حاليكه در مراسم چند شب پیش ماه مبارك رمضان در مسجد ارگ تهران حاج منصور ارضي انتقادات تندي را عليه اسفنديار رحيم مشايي مطرح كرده و به صحبت ها و مواضع وي به شدت معترض شده بود از گوشه و كنار خبر مي رسد مشايي و يارانش بيكار ننشسته و در پي پاسخ به انتقادات حاج منصور ارضي بوسيله ي عزل نزديكان وي از سمت هاي خود هستند..... در همين راستا شنيده مي شود يكي از نزديكان رئيس دفتر رئيس جمهور به مدير عامل شركت سايپا پرس پيغام داده است كه تا عزل نشده از سمت خود كناره گيري كند!" خبر تابناک نشان میدهد که منصور ارضی در دولت احمدی نژاد صاحب سهم مدیریتی است.