بدون یک تحول فکری عمیق در جامعه ایران هیچ تغییر مثبتی رخ نخواهد داد


۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

رستاخیز سوم اسفند ۱۲۹۹، و موضع نکوهش برانگیز روشنفکرنمایان ایرانی


رامبد پارسی

image

هیچ یک از این نخبان و تئوریسین‌های مسایل جنگی و سیاسی و ژئوپلیتیک ما توضیح نمی‌دهند، که این چه کودتای انگلیسی بود که از فردای سوم اسفند، همه جور کارشناس نظامی و دولتی و سیاسی از چکسلواکی و آلمان و ایتالیا و فرانسه در ایران بودند، بجز یک انگلیسی؟ هیچ یک از این [...] سیاسی نمی‌گوید که چرا عامل انگلیسی کودتای سوم اسفند، در همه سال‌های عمرش، یکبار از شیوه‌های ارتش و نظام بندی در ارتش ایران از شیوه‌های انگلیسی استفاده نکرد، و نه تنها سیستم آموزش ارتشی ایران، بلکه سیتسم قضایی، و سیستم آموزشی مدنی و حتی شیوه های تحصیلی دبستان و دبیرستان و دانشگاه ایران، بر پایه تکنولزی و دانش فرانسه و آلمان و اتریش مجهز شده بوده است.

با بررسی وقایع روز بروز آنچه منتهی به رخداد سوم اسفند ماه ۱۲۹۹ شد؛ و از آنجا که در پی این اقدام ملی رضاخان میر پنج؛ تغییراتی بنیادین در ایران بوقوع پیوست؛ این بدیهی است که گروهی که در انتظار چنین تفییر و دگرگونی شگرف در ساختار ایران آینده نبودند، آچمز شده، و به شایعات و نوشتارها و گفتارهای بی‌ربط و مغرضانه پرداختند. اما، ما، برای این که ببینیم آیا آنچه در باره رستاخیز ملی «کودتای سوم اسفند» و دو شخصیت دست اندر کار و چهره های شاخص این اقدام، رضا خان میر پنج و سید ضیاء الدین طباطبایی، گفته می‌شود؛ تا چه اندازه مقرون به حقیقت است، و تا چه اندازه با منطق و خرد سازگاری دارد، مروری به پرسش‌ها و نقطه نظرهای صائب مطرح کنندگان این پرسش ها می‌اندازیم

نخستین پرسش این است؛ که انگلستان به چه منظوری علاقمند به انجام این کودتا بوده است؟ و در صورت پیروزی و دست یافتن به آرمانش، چه انتظاراتی از کودتاگران داشته است؟

دوم: اگر بپذیریم که انگلستان یک ابر قدرت استعمارگر بوده، که بوده است...

و اگر بپذیریم که ایران، بخاطر شرایط ویژه جغرافیایی، پیوسته سپر دفاعی شبه قاره هند قرار گرفته، که گرفته است..

و اگر بپیذیرم که ایران چه در زمان تزارها و چه در دوران بلشویک ها، میان ابر قدرت‌های استعماری، یعنی روسیه، عثمانی و بریتانیا، یک منطقه حایل قلمداد شده، که شده است...

و اگر اسناد و مدارک تاریخی و رویدادهای سپری شده قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، مربوط به انگلستان و روسیه را قبول داشته باشیم که در جهت حفظ منافع خود، پیاپی کوشیدند تا ایران را از نفس و قدرت بیندازند، که انداختند..

آنگاه، باید برسی شود که انگلیسی‌ها در جهت خواست‌های خود، پس از تضعیف و چپاول ایران و رسیدن به آرزوهایشان، در زمان قاجار، چه در زمینه داخلی و چه در زمینه خارجی، دیگر چه مانع و رادعی در برابر خود داشتند، که با انجام کودتا، در صدد از میان بردن آن برآیند.

آیا در همه سالیانی که حضور نامبارک در ایران داشتند، بجز یکی - دو حرکت ملی، که آنهم نه از سوی حاکمان و قدرت مداران، بلکه از سوی مردم بر ضد آنها انجام شد؛ آیا دیده و یا شنیده شده است که حتی یک بار از سوی شاهان و سپه‌سالاران و السلطنه‌ها و الدوله‌ها و ایلچی‌ها و وزرائ جور واجور قاجار، جنگی، توطئه‌ای، غایله‌ای، تهدیدی علیه منافع انگلستان و ماموران تام الاختیار آنها در ایران اتفاق افتاده باشد، که این کشور را ناچار به راه اندختن کودتایی برای ختم چنین غائله ها کرده باشد؟

آیا در هنگامی که با روسیه تزاری و عهد نامه های ننگین گلستان و ترکمنچای و یا قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵؛ در تقسیم ایران، بتوافق رسیدند، از سوی دربار ایران، صدارت عظمی ایران، و دیگر اشکال آن، بر سر راه امپراتوری بریتانیای کبیر، سد و مانعی قرار گرفته شد؟

آیا در استقرار نیروهای نظامی انگلستان در اقصی نقاط ایران، و ارتش نایب السلطنه هند و شرقی در هر نقطه از ایران و به هر عده و نفر، و با هر نوع تجهیزات که از سوی لندن و یا کلکته دیکته کرده باشند، مقاومتی یا اعتراضی صورت گرفته بود؟

آیا در گرفتن امتیازهای پی در پی و ایران بر باد ده، از زمان ناصرالدین شاه، تا واپسین روز حاکمیت قاجار، دولت فخیمه اعلیحضرت پادشاه و یا ملکه انگستان، با مشکلی ، مقاومتی، ناخرسندی و یا کارشکنی روبرو بوده است؟ آیا در وضع نرخ گمرگی و تعیین سود و بهره کمر شکن وامهایی که به ایران می‌دادند، رجال تیره روز قاجار ؛ حرفی روی حرف عالی مقامان لندن نشین زده بودند؟

آیا هر زمان که دولت فخیمه صلاح می‌دید و عشایر ایرانی را تا دندان مسلح می نمود، و به همه تجزیه طلبان از ریز تا درشت، کمک مالی و تجهیزات می‌داد، و قراردادهای تجزیه و استقلال و خودمختارزی با هر یک از تیره ها و عشیره های سراسر ایران می‌بست، مخالفتی از سوی زمامداری بگوش رسید؟

آیا در اجرای کاپیتولاسیون و قانون کنسولی، کسی از خیل شریعتمداران و قاضیان شرع، و یا دولتمردان قجری، مانع کار آنها شدند؟

و اگر جواب همه این پرسش ها، منفی است؛ باید دید، فرضیه انگلیسی بودن رستاخیز ملی سال ۱۲۹۹ رضا حان، بر چه اساس و پایه استوار شده، و چرا چنین تراوشاتی از مغزهای علیل کسانی بلند می‌شود؛ که ناخوانده ملا شده‌اند....

واضعان و نشخوارگران این فرضیه، چشم بسته بر واقعیت ها، معتقدند که به سبب ضعف حکومت مرکزی و عدم توانایی کافی، یعنی عوارضی که خود انگلیسی‌ها از خدایشان بود، در ایران پیش بیاید، انجام کودتا و بدنبال آن ایجاد یک دولت مقتدر و پیشرو، بسود بریتانیای کبیر بود.

گروه دیگری که مغز باخته تر از گروه اول هستند، برای اثبات این ادعای بی اساس خود؛ دست به دامان شیوع و گسترش کمونیست شده، و می‌گویند: کودتا را انگلیسی ترتیب دادند تا با تشکیل یک دولت قدرتمند از گسترش دامنه کمونیسم به هندوستان جلوگیری کنند. این هم از همان حرف‌ها بود که می‌گویند؛ آقای گودرزی چه ارتباطی با آقای شقایقی دارد. شوروی، در کنار خودش، و کشور هم مرزش، مغلوستان، را نتوانسته است کمونیستی کند، چگونه ممکن است در سدها و هزارها مایل دورتر در شبه جزیره هندوستان، مردمش را کمونیست کند؟ تازه گیریم که می‌خواهد هندی‌ها را کمونیست کند، مگر می‌خواهد با پای پیاده و یا لنج از خلیج فارس بداتجا برود؟.. [...] و [...] این گروه، براستی مضحک و گریه آور است،

گروه سومی نیز هستند که می‌گویند: چون احمد شاه زیر بار قرارداد سال ۱۹۱۹ نرفت، کودتا برای از میان بردن دودمان قاجار، صورت گرفت

نکته جالب در اینجاست که هیچ یک از صاحبان فرضیه ها خیالی بالا، نمی‌گویند که آیا پس از کودتا و بقول خود بر سر کار آوردن رضا خان، انگلیسی ها، به خواسته‌های خود دست یافتند؟

چرا، همین خرد باخته‌ها و دشمنان تاریخی سامانه پادشاهی، حرفی از این که با آمدن رضا خان، بساط مفتخوری و دست درازی بیگانگان از مرز و بوم ایرانی کوتاه شد، نمی‌گویند. در اینصورت، این چه نوکر بی چشم و رویی است که روی ارباب خودش، قد علم می‌کند؟

و هیچ یک از حامیان تئوری‌های خیالبافانه کودتای انگلیسی رضاخان در سوم اسفند، توضیح نمی‌دهند که احمد شاه، کسی که تا زمان مرگش، مستمری از دولت فخیمه دریافت می‌کرد، و هم او کسی بود که به پای ارتش انگلیس افتاده بود تا از قزوین بیرون نروند، چگونه ممکن است که با توسل به قدرتی می‌خواسته در برابر قدرت لایزال!! بریتانیای فخیمه مقاومت و تعرض کند، که جوابش بک کودتای انگلیسی باشد؟

هیچ یک از این نخبان و تئوریسین های مسایل جنگی و سیاسی و ژئوپلیتیک ما!؟! توضیح نمی‌دهند، که این چه کودتای انگبیسی بود که از فردای سوم اسفند، همه جور کارشناس نظامی و دولتی و سیاسی از چکسوالکی و آلمان و ایتالیا و فرانسه در ایران بودند، بجز یک انگلیسی!؟ هیچ یک از این [...] سیاسی نمی‌گوید که چرا عامل انگلیسی کودتای سوم اسفند، در همه سالهای عمرش، یکبار از شیوه های ارتش و نظام بندی در ارتش ایران از شیوه‌های انگلیسی استفاده نکرد، و نه تنها سیستم آموزش ارتشی ایران، بلکه سیتسم قضایی، و سیستم آموزشی مدارس و حتی شیوه‌های تحصیلی دبستان و دبیرستان و دانشگاه ایران، بر پایه تکنولوژی و دانش فرانسه و آلمان و اتریش مجهز شده بوده است.

مشکل اینجاست که منبع فیاض و خشک ناشدنی اراجیف و یاوه های حضرات، یا خاطرات و نوشته های بازمانده دوله ها و سلطنه ها و امیر تیمورهای قجری آذین شده که پس از سوم اسفند، جیره و مواجب دولت فخیمه شان قطع شد، و یا ترجمه های ناقص و مغلوط خاطرات چند ژنرال چاله میدانی انگلیسی موسوم به «آیرون ساید» که همانند هر خاطره نویس دیگری در دنیای امروز، نه ارزش سندیت و تحقیق و پژوهش دارد، و نه شایسته گزارش دادن و نشخوار کردن.

هنگامی که قلم، بدست این گونه آدم‌های هوچی گر، بی‌دانش و کینه‌جو و دشمن‌پرست می‌افتد؛ سال‌های میانی از انقلاب مشروطیت تا کودتای سوم اسفند، دوران آزادی، سربلندی، دموکراسی، و غیرت و غرور ملی می‌شود، و دوران پس از سوم اسفند؛ دوران لگد کوب کردن آزادی و شکست غرور و افول سربلندی ایرانی....

با آنچه که گفته شد، و برای این که دل این چند گروه [...] و دشمن‌پرست را نیز نشکسته باشیم، با فرض یک شرط به آنها حق می‌دهیم؛ که لابد دولت‌مردان و سیاستمداران انگلیسی در یک مقطع تاریخی منتهی به سال‌های ۱۲۹۹ در ایران، به کلی مغزشان معیوب شده، و از قدرت تصمیم‌گیری بی‌بهره بودند، و با دستان خود، یک مزدور و عامل انگلیسی را بر سر کار آوردند که به زیان منافع خودشان در منطقه خاورمیانه و بویژه ایران، خیانت کند، پوزه آنها را به خاک سیاه بمالد، و احساس چندش عمیقی نسبت به آنها و سیاست‌های ضد ایرانی آنها، در دل و نهاد ایرانیان بکارد.