هاله را حاکمیتِ ترس کشته است
مسیح علینژاد
هاله سحابی زندانیِ معترضی که در مرخصی به سر می برد در مراسمِ تشییعِ پدرش عزت الله سحابی برای همیشه آزاد شد.
برای من فرقی ندارد که هاله دختر عزت الله سحابی چگونه و در چه شرایطی جان داده است . برای من همین بس که شاهدان گزارش می دهند، حاکمیت آنچنان از مراسم عزاداریِ عزت الله سحابی ترسیده بود که لباس شخصی ها و مامورانش را دوباره در میانِ عزاداران رها کرد تا فضا را کنترل کنند.
از هراسِ اینکه مبادا این مراسمِ تشییع نیز به مراسمِ اعتراض و فریادِ شعارهای سیاسی بدل شود فضا را به تشنج و درگیری کشانده اند در حالی که خانواده سحابی از همه خواسته بودند که شعارهای سیاسی ندهند تا به آنها اجازه تشییع پیکرِ پدر نیزداده شود. اما این ترسِ حاکمیت را پایانی نبود. بر اساسِ گزارشی که شاهدان «میزان» هم تایید می کنند: در ابتدای مراسمِ تشییع وقتی هنوز پیکر آقای سحابی به میان جمعیت نرسیده بود، ماموران به سمت هاله رفتند و در حالی که او عکسی از پدر را به سینه ی خود می فشرد، ماموران در صددِ جدا کردن این عکس از او بر آمدند و فضای درگیری در همان زمان بالا گرفت. دختر سحابی آنقدر در برابرِ ماموران مقاومت کرد که بر زمین افتاد و دیگر بلند نشد.
حالا همه جا صحبت سرِ این است که هاله چگونه جان باخت، با مشت و لگد؟ با باتوم و ضرب و شتم؟ یا با فشار روحی و ایستِ قلبی؟ بله مهم است که در خبر اصل رعایت شود که چگونه بوده اما برای من که از صبح ناباورانه مشاهدات و خبرهای همه را زیر و رو می کنم دیگر هیچ فرقی نمی کند: چون آشکار است که هاله را حاکمیتِ ترس کشته است. همان کسانی که ادعای اداره ی جهان دارند اما قادر به حفظِ امینتِ یک مراسمِ ساده ی راهپیمایی هم نیستند. همان ها که فخر سیستمِ اطلاعاتی شان را به جهان فروخته اند اما جان و جهانِ خودشان از یک عزاداریِ ساده ی مردمِ می لرزد......
و هنوز از عزاداریِ ما هم می ترسند، شاملو اگر زنده بود شاید شعرش را دگر گونه می سرود:
ابلیسِ پیروز مست، سوزِ عزای ما را به لرزه نشسته است
مسیح علینژاد
هاله سحابی زندانیِ معترضی که در مرخصی به سر می برد در مراسمِ تشییعِ پدرش عزت الله سحابی برای همیشه آزاد شد.
برای من فرقی ندارد که هاله دختر عزت الله سحابی چگونه و در چه شرایطی جان داده است . برای من همین بس که شاهدان گزارش می دهند، حاکمیت آنچنان از مراسم عزاداریِ عزت الله سحابی ترسیده بود که لباس شخصی ها و مامورانش را دوباره در میانِ عزاداران رها کرد تا فضا را کنترل کنند.
از هراسِ اینکه مبادا این مراسمِ تشییع نیز به مراسمِ اعتراض و فریادِ شعارهای سیاسی بدل شود فضا را به تشنج و درگیری کشانده اند در حالی که خانواده سحابی از همه خواسته بودند که شعارهای سیاسی ندهند تا به آنها اجازه تشییع پیکرِ پدر نیزداده شود. اما این ترسِ حاکمیت را پایانی نبود. بر اساسِ گزارشی که شاهدان «میزان» هم تایید می کنند: در ابتدای مراسمِ تشییع وقتی هنوز پیکر آقای سحابی به میان جمعیت نرسیده بود، ماموران به سمت هاله رفتند و در حالی که او عکسی از پدر را به سینه ی خود می فشرد، ماموران در صددِ جدا کردن این عکس از او بر آمدند و فضای درگیری در همان زمان بالا گرفت. دختر سحابی آنقدر در برابرِ ماموران مقاومت کرد که بر زمین افتاد و دیگر بلند نشد.
حالا همه جا صحبت سرِ این است که هاله چگونه جان باخت، با مشت و لگد؟ با باتوم و ضرب و شتم؟ یا با فشار روحی و ایستِ قلبی؟ بله مهم است که در خبر اصل رعایت شود که چگونه بوده اما برای من که از صبح ناباورانه مشاهدات و خبرهای همه را زیر و رو می کنم دیگر هیچ فرقی نمی کند: چون آشکار است که هاله را حاکمیتِ ترس کشته است. همان کسانی که ادعای اداره ی جهان دارند اما قادر به حفظِ امینتِ یک مراسمِ ساده ی راهپیمایی هم نیستند. همان ها که فخر سیستمِ اطلاعاتی شان را به جهان فروخته اند اما جان و جهانِ خودشان از یک عزاداریِ ساده ی مردمِ می لرزد......
و هنوز از عزاداریِ ما هم می ترسند، شاملو اگر زنده بود شاید شعرش را دگر گونه می سرود:
ابلیسِ پیروز مست، سوزِ عزای ما را به لرزه نشسته است