بدون یک تحول فکری عمیق در جامعه ایران هیچ تغییر مثبتی رخ نخواهد داد


۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

U2 SUNDAY BLOODY SUNDAY GLASTONBURY 2011


جنبش سبز در جشنواره هنر گلستنبری در بریتانیا

جشنواره گلستنبری ۲۲ تا ۲۶ ژوئن Glastonbury Festival در جنوب غربی لندن که از سال ۱۹۷۰ تا به امروز برگزار میشه یکی از پرطرفدارترین و بزرگترین فستیوال های هنر در انگلستان شاید هم دنیا باشه .این جشنواره شامل نمایش موسیقی،رقص،کمدی ،سیرک و دیگر هنر ها هستش .پیش فروش بلیط جشنواره امسال در اکتبر ۲۰۱۰در ۴ساعت تمام شد !مردم از همه جای بريتانيا میرن گلستنبری و در فضای ۹۰۰ هکتاری اين مزرعه که بدلیل باران کاملن گل هستش چادر می زنن .امسال جشنواره میزبان گروه U2 بود و بونو خواننده گروه ترانه یک شنبه خونین رو با تصویر هایی از جنبش سبز و البته شعرهایی از مولا نا در ضمینه اجرا کرد . جالبه که بدونید این اهنگ و تصویر ها در حمایت از حرکت دموکراسی خواهی مردم ایران در تمام کنسرتهای گروه U2 در سرتا سر دنیا اجرا شده .




Glastonbury Festival

۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه



آیا وقیحانه تر از این هم در سینمای ایران دیده اید؟

مهدی .ت





با تمام بوی تعفنی که از این فیلم به مشامم می رسید، حتا نمی توانستم باور کنم که بلیط رایگان! در خانه ها می اندازند. اما امروز صبح (اول تیر 90) عباس آباد تهران این صحنه را دیدم. یک اتومبیل جایزه ی کسانی است که به تماشای فیلم سینمایی تشریف ببرند! بی شک به حامد کمیلی، محمدرضا شریفی نیا و دیگر بر و بچه های دست اندر کار بیش از این ها رسیده ...
حالا در مورد فیلم، در مورد تهیه کننده و کارگردان و بازیگراش و در مورد تماشاچی هاش! نظر شما چیه...؟

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه



عکاس این عکس را هم بردند

مسیح علی نژاد

سالها پیش هم در اعتماد ملی و هم در وبلاگم برای عکسِ بالا، این عکس نوشتِ کوتاه را نوشته بودم:

التماسِ یک کودک برای مادرِ بدحجاب!
فقط چند ثانيه به اين عكسِ دوست نازنينم نگاه كنيد، به زني كه حجابش مورد اعتراض خواهران نيروي انتظامي است و اينك مشتهاي زن چادر مامور را به نشان التماس در مقابل پله هاي ميني بوس حامل بدحجابان، گرفته است. در امتدادِ مشتِ مادر، مشتِ كوچكِ ديگري هم به چادرِ مامور، چنگ انداخته است، كودكي كه شانه هايش اگرچه براي تحمل اين همه تحقير شدن كوچك است اما زير دست و پاي مامور و مادر ، حالا ديگر چنان شانه هايش را خم كرده كه گويي سنگينيِ بارِ فصل ِسردي از تارخ، از هم اكنون كمرش را شكسته و دارد ضجه مي زند

صاحبِ عکس نامش مریم است و نشانش چشم های درشتی که سوژه های ناب از شکارگاهِ نگاهِ ناب ترش دور نمی ماند. اما حالا جمعی می گویند بازداشت شده است و جمعی می گویند ناپدید شد.

قصه از این قرار است که مریم مجد، خبرنگار مطبوعاتی ایران به قصد عکاسی از جام جهانی فوتبال زنان در آلمان، راهی این کشور می شود اما روز جمعه، در حالی که میزبانان آلمانی او در دوسلدورف منتظر او بودند، مریم هرگز وارد آلمان نشد و هواپیماییِ ماهان که قرار بود او را به مقصد برساند گفت چنین مسافری نداریم.
اما دنیا هم می داند که خیلی وقت ها مسافرانِ گم شده ی فرودگاه های ایران خیلی وقت ها سر از اوین در می آورند.

پترا لندرز بازيکن سابق تيم ملی فوتبال آلمان که قرار بود با هماهنگی فيفا و به همراه مريم مجد کتابی درباره زنان فوتباليست در سراسر جهان منتشر کند، ضمن اظهار نگرانی از وضعيت مريم که مبادا دولت ايران او را در فرودگاه بازداشت کرده باشد به کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران گفت: « به دليل اتفاق های که مرتب از ايران می خوانيم فکر می کنم شايد او را دستگير کرده اند. نامه ای امروز به وزارت خارجه آلمان نوشتم و از آنها خواستم تا از مقامات ايرانی درباره مريم بپرسند و بگويند که او الان کجاست. اما هنوز هيچ جوابی نگرفته ام.



۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه


سرطان و مرگ تدریجی شهروندان ایران به علت بنزین الوده تولید داخل


برابر با استاندارد ۲۲۸ EN و ۱۳۱۹ ASTM D حداکثر میزان مجاز بنزن در بنزین ۱ درصد حجمی است. برای سال ۲۰۱۱ میلادی ایالات متحده میزان مجاز بنزن در بنزین را به ۰/۶۲ درصد کاهش داده است.

این درحالی است که برای تولید بنزین از محصولات پتروشیمی از حدود ۱ درصد بنزن شروع کردند که جواب نداد و به ناچار درصد بنزن افزایش یافت تا ۵۰ درصد یعنی دقیقا ۱۰۰برابر حد مجاز و جالب است که بدانید بنزن به راحتی از طریق پوست جذب و هدیه اش به ما سرطان خون است.

حد استاندارد اروپا برای آلاینده بنزن موجود در هوا پنج میلی گرم در مترمکعب و در ژاپن سه میلی گرم بر

مترمکعب است در حالی که در پنج منطقه آلوده تهران بالاترین میزان بنزن موجود در هوا ۱۵۰ میلی گرم بر متر

مکعب و کمترین میزان ۵۰ میلی گرم در متر مکعب است. بنابراین میزان آلاینده بنزن در هوای پایتخت ایران

حداقل بیش از ۱۲ برابر استانداردهای جهانی است.

بنزن به عنوان ترکیبی سرطانزا شناخته شده‌است. تمام روش کارهای شامل بنزن را باید در زیر هود انجام داد و

از دستکش‌های آزمایشگاهی استفاده کرد.


تماس طولانی مدت با بنزن، تأثیرات مخربی را بر روی بافت‌های سازنده سلول‌های خون خصوصا سلولهای مغز

استخوان می‌گذارد.عوارض تماس مزمن با بنزن، کاهش خون سازی بدن، ناتوانی در سیستم ایمنی بدن و

همچنین سرطان خون، لوسمی، اختلال در سیستم تنفسی، تأخیر در استخوان بندی جنین انسان، صدمه به

سیستم تولید مثل انسان، ناباروری، تولید تومورهای غدد لنفاوی و صدمه به کبد است. چندین موسسه از جمله

انجمن تحقیقات سرطان دنیا، انجمن حفاظت محیط زیست آمریکا، اداره خدمات بهداشت آمریکا، بنزن را عامل

سرطان خون (لوسمی) و دارای درجه سرطان زایی یک معرفی کرده‌اند. دوره پنهانی سرطان خون به طور معمول ۵ تا ۱۵ سال بعد از اولین تماس روی می‌دهد.



 عکس عکس                                                           هاي آلودگي                                                           هواي تهران


علی خامنه ای :

تحریم ها را دور می زنیم


احمدي نژاد :

ما امروز با قدرت به دنيا اعلام ميكنيم كه مي توانيم مديريت خود را به جهانيان انتقال دهيم .


ما ملت بزرگي هستيم ؟!

عکس هاي                                                           آلودگي هواي                                                           شهر تهران                                                           Www.Pix98.CoM


احمدي نژاد :

بما گفتند كه از بنزين شما را تحريم خواهيم كرد

خوب تحريم مان كنيد

خودمان توليد ميكنيم و بي نياز از شمائيم!


سردار نقدي:

منتظر خدا را شکر میکنم که کشورمان در تحریم است و دعا کنیم هر روز تحریم ها بیشتر شود .

احمدي نژاد :

کشور هيچ گاه به بن بست نمي رسد!



ما بايد از تمام مصائب و مشكلات لبنان ،فلسطین ،کومور،امرکای لاتین مطلع باشيم و تحليل كنيم و بدانيم

اما حق نداريم بدانيم كه علت الودگی هوا چیست؟



براستي اگر فراواني ماشين ها در شهر تهران منجر به آلودگي شهر شده است

پس حتما آلودگي شهر هاي شمالي كشور ، اراك ، اصفهان و ...

وهم و خيال مردم اين شهرهاست؟!

تصوير محو شده برج ميلاد.


بد نيست مردم تهران ميزان مرگ و ميرهاي اخير تهرانيها را بدانند.


وزارت بهداشت :

۳۰در صد بيماران قلبي و ريوي طي روزهاي اخير به مراكز درماني افزايش يافته اند .


وزير بهداشت :

هيچ تاثيري در كاهش آلودگي نداشته ايم .


هدیه الودگی هوا سرطان است



قیمت انرژی غیر صلح امیز هسته ای برای جمهوری اسلامی تنها تحریم نیست

بلکه سرطان و بیماری برای شهروندان ایرانیست و اقایان دولتمرد
جمهوری اسلامی در صورت

هرگونه ناخوشی جسمی ایران را به مقصد کشورهای خارجی ترک خواهند کرد.



متن کامل مصاحبه تلویزیونی احمدی نژاد

سردار نقدی: خدا را شکر می‌کنم کشورمان در تحریم است و دعا کنیم هر روز تحریم‌ها بیشتر شود

بنزن



۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه





بالاترین دچار اختلال شده

در صورت عضو نبودن هیچ صفحه ای بروز نمی شود ! مدیران محترم لحظات حساس است چاره ای بکنید.

عکس صفحه بالاترین از ایران .




۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

نامه عزت‌الله سحابی به ایرانیان خارج از کشور


به نام خدا

تجربه‌های تاریخی‌مان را فراموش نکنیم

خدمت همه هموطنانم در خارج از کشور سلام و عرض ارادت و برای همه آرزوی سلامت و موفقیت روزافزون دارم. ای کاش شرایطی فراهم بود که شما سرمایه‌های ملی کشور همه توان، انرژی و سرمایه مادی و معنوی‌تان را ‌‌‌برای همین مرز و بوم و مردم رنج‌‌کشیده‌اش صرف می‌کردید. اما همین که بسیاری‌تان علیرغم مهاجرت در سال‌های دور یا نزدیک، هم چنان درد وطن و مردم دارید و سرنوشت و حوادث ایران را دنبال می‌کنید باعث خوشحالی و تقدیر است. آنچه برادر پیرتان را وادار به نوشتن این سطور می‌کند شرایط خاصی است که در آن به سر می‌بریم و به علت تحت فشار بودن و آزاد نبودن رسانه‌های داخلی، شما هموطنان خارج از کشور، هر یک کم و بیش، نقش مهمی در اطلاع‌رسانی و احیانا طرح و بازگویی تحلیل‌هایتان از طریق رسانه‌های خارجی دارید.

در همین رابطه، بی‌هیچ مقدمه‌ای ذکر دو نکته را ضروری می‌دانم. از بنده هم بپذیرید که اگر حرفی می‌زنم، همان طور که به آقای خاتمی نیز عرض کرده‌ام اولویت اولم «ایران» است نه مسئله نظام و حاکمیت غالب. بنده هم سال‌ها و شاید ماه‌های آخر عمرم را طی می‌کنم و دیگر شائبه رد یا حفظ قدرت بنا به مصلحت‌های فردی و احیانا قدرت‌طلبانه برایم منتفی است. اما آن دو نکته:

الف – با توجه به وضعیت خاصی که کشور ما در آن به سر می‌برد و پس از انتخابات پرمسئله آن یک جنبش اعتراضی از مردم و نخبگان ناراضی و معترض بر نتایج انتخابات (و هم چنین اوضاع مملکت و رفتارها و سیاست‌های حاکمیت، به ویژه در چند ساله اخیر)، شکل گرفته است؛ اینک بیم و امیدهایی بر سر راه این حرکت قرار دارد. یکی از آنها سوق یافتن این حرکت مدنی و مسالمت‌آمیز به سمت تندی و خشونت است. در این مورد کلیه افراد باتجربه و علاقه‌مندان به مردم و وطن ابراز هشدار و نگرانی کرده‌اند. از شماها نیز همین توقع می‌رود. بنده بارها گفته‌ام که در این مسئله حاکمیت و جناح غالب متجاوز اصلی است و در طول تاریخ هم همیشه این حاکمیت‌های استبدادی هستند که مردم و جنبش‌های مردمی را به صورت واکنشی به سمت تند و رادیکالیزه شدن پیش می‌رانند. این مسئله در همه جای دنیا مصداق دارد. الان هم متأسفانه آقایان سخت ایستاده‌اند و حاضر نیستند این جنبش خودجوش مردمی را به رسمیت بشناسند و یا در برابر آن مصلحت‌اندیشی کنند و اگر دل‌شان به حال ایران نمی‌سوزد لااقل به حال بقای حاکمیت‌ خود بسوزد. بنابراین فعلا از این که آن جناح به حرف‌های معقول و مشفقانه گوش دهد، مأیوسیم. اما از این طرف انتظار می‌رود که به نصایح و هشدارها توجه کنند. هر گونه حرکت جنبش فعلی، به سمت خشونت به ضرر ایران، مردمان آن و خود جنبش سبز است. چرا که وقتی حرکت خشونت‌آمیز شود، جناح غالب و قاهر دست بالا را خواهد داشت و آنها برنده بازی خشونت خواهند بود. به علاوه آنکه آنها بهانه‌ها و دستاویزهایی دست‌شان می‌افتد تا بتوانند علیه جنبش مردم سمپاشی کنند و صف در هم ریخته خود را (چه در بین روحانیون و مراجع و چه در بین اصول‌گرایان منتقد و ناراضی و چه برخی مردم سنتی مذهبی) متحد و منسجم سازند. این امر باعث انسجام طرف مقابل و برعکس ایجاد تشتت و اختلاف در صف جنبش که بخش اعظمی از آن مخالف تندروی هستند خواهد شد. اما بالاتر از آن، بر فرض خشونت به پیروزی هم منجر شود، تجربه تاریخ جهان و خود ایران نشان داده است که خشونت عواقب مثبتی ندارد و آنها که با خشونت پیروز می‌شوند خود وقتی حاکم می‌شوند دست به سرکوب و خشونت و حذف مخالفان و منتقدان می‌زنند و این دور باطل هم‌چنان ادامه پیدا می‌کند.

این نکته را هم بیفزایم که افراد و جناح‌های تندرو در حاکمیت اکنون خود طالب خشونت‌آمیز شدن اعتراضات هستند تا راحت‌تر بتوانند آن را سرکوب کنند. آنها با تحلیل‌های ساده‌انگارانه‌ای فکر می‌کنند اکثر مردم بینابینی و بی‌طرف‌اند و یک اقلیت طرفدار حکومت و یک اقلیت کوچک‌تر معارض و مبارز با آن‌اند. و آنها باید با اعمال خشونت نگذارند آن اکثریت وسیع بینابینی به این‌ها بپیوندند. دوستان عزیز پا در تله خشونت افراطیون سرکوب‌گر نگذارید. عده‌ای از نظامی‌ها، مثل پزشکان جراحی‌اند که عادت کرده‌اند که برای هر بیماری راه حل جراحی دهند. آنها الان دارند همین نسخه را برای برخورد با مردم معترض می‌پیچند.

ب – نکته دوم هم این است که اینک نباید به هیچ وجه به شبیه‌سازی حوادث کنونی ایران با دوران انقلاب پرداخت. افراد آگاه و ناظران باتجربه و عمق‌نگر به خوبی می‌دانند که الان نه سال 42 است که حاکمیت بتواند جنبش اعتراض مسالمت‌آمیز مردم را سرکوب و نابود کند و نه سال 56 است که مردم و جامعه از یک سو و دولت و حاکمیت از سوی دیگر در شرایط یک انقلاب قرار داشته باشند. بنابراین دوستان عزیز نصیحت و انذار و هشدار این برادر پیرتان را بپذیرید و در آن تأمل کنید که نباید با دادن تحلیل‌های تند و اغراق‌آمیز و احساسی بر تنور احساسات آتش بریزید و حرف‌ها و کارهای بی‌پشتوانه را تشویق کنید. تند کردن خواسته‌ها و شعارها با شبیه‌سازی‌های نادرست با دوران انقلاب دومین نگرانی بنده است. عزیزان من انقلاب در ایران فعلی، نه شدنی است و نه درست. تجربه حرکت و مواضع قانونی و مسالمت‌جوی دکتر مصدق در دوران نهضت ملی و حتی در بیدادگاهی که او را محاکمه می‌کرد و نظرات و تجربه مهندس بازرگان در دوران انقلاب و تجربه همگی ما در سی ساله اخیر نشان داده است که حرکت مطالبه‌محور و تدریجی و رفتارها و خواسته‌های معقول و معتدل نتایج بهتر و ماندگارتری باقی می‌گذارد. اما در دوره دکتر مصدق، عده‌ای با تندروی و طرح شعار جمهوریت و یا پایین کشیدن مجسمه‌های شاه در برخی میادین و نظایر آن، جناح مقابل را متحد و عصبانی و مصمم کردند و یا نصایح بازرگان کمتر به گوش فعالان سیاسی آن روز نشست و در هر دو مورد نیز ما بهای سنگینی برای بی‌توجهی به تجارب معقول و منطقی و تسلیم احساس شدن خود پرداخته‌ایم.

از طرف دیگر هر انقلاب فرضی مستلزم دو قطبی کردن جامعه است. دوستان عزیز همه قبول داریم که جامعه ایران جامعه متکثری است، از مذهبی شدیدا سنتی تا بی‌مذهب. از راست و محافظه‌کار تا چپ و معترض. عزیزان دقت داشته باشید همین دولتی که با وضع آن چنانی مجددا به کرسی نشست به هر حال در ایران صاحب چند میلیون رأی است. تشدید حرکات و مطالبات عمل نادرستی است که جامعه ایران و نیروهای مختلف ذی‌نفوذ و مرجع را در آن دچار تعارض دوقطبی می‌کند. امروزه نباید با رادیکالیزه کردن شعارها، برخی از روحانیون و مراجع مذهبی و نیز اصول‌گراهای منتقد و نیز برخی از بخش‌های جامعه سنتی را به سمت جناح غالب راند. از سویی همه می‌دانیم که جنبش سبز، جنبش متکثری است که تند کردن شعارها و خواسته‌ها عملا باعث انسجام جناح مقابل و برعکس ایجاد تردید و تشتت در درون این جنبش خواهد شد.

هموطنانی که در خارج از کشور به سر می برند از این نظر در معرض آسیب بیشتری قرار دارند. چون طبع زندگی در خارج، کم و بیش، «ذهنی» شدن تدریجی روی شرایط داخلی کشور است. هم چنین به لحاظ روانی بسیاری از ایرانیان وطن‌دوست و ملی که درد ایران و زاد و بوم‌شان را دارند، معمولا دلشان برای بازگشت به کشور بیشتر می‌تپد و همین امر آنها را عجول و «شتاب‌زده» می‌کند. هم چنین متأسفانه برخی افراد نیز به لحاظ شخصی و شخصیتی دنبال «موقعیت‌طلبی»‌ها و جایگاه‌طلبی‌های فردی‌شان هستند و همین امر خصیصه شتابناکی آنها را بیشتر تشدید می‌کند. عده‌ای نیز هستند که به علت سوابق سلطنت‌طلبی و یا دیگر سوابق، عصبانیت و نفرت شدیدی از اصل انقلاب و یا از جمهوری اسلامی دارند. مجموعه این عوامل (ذهنی شدن، عجله، جایگاه‌طلبی، نفرت و عصبانیت و...)، خود محرک‌هایی می‌شود برای تند کردن دور حوادث و برخورد احساسی و غیرمنطقی با آن و هر دم بالا بردن سطح مطالبات و شعارها، بویژه با شبیه‌سازی دوران کنونی با مقطع انقلاب سال 57.

من به ویژه باید برای هموطنان ایران و مردم دوست‌مان در خارج از کشور که نگاه و درد ملی دارند، و بنا به تجربه تاریخی به سیاست‌ها و عوامل و مقاصد و رفتارهای بیگانگان همواره با تردید و شک می‌نگرند، و خود آرزوی سربلندی و استقلال و آزادی و رفاه و توسعه و عدالت برای ایران و ایرانیان را دارند؛ تأکید کنم که دوستان عزیز مسائل عملی سیاسی را نه صرفا بر مبنای «حقیقت» بلکه بر مبنای «موفقیت» باید سنجید. «حقیقت» شاخص عرصه اندیشه و عقل نظری است و عمل «موفقیت‌آمیز» شاخص سنجش عرصه عمل و استراتژی. مردم معترض و بویژه جوانان ایران «حق» دارند که از سرسختی، سرکوب و توهین و تحقیر مقامات و رسانه‌های دولتی در رابطه با خواسته‌ها و حرکت مدنی و مسالمت‌آمیزشان ناراضی و عصبانی باشند و در ذهن حقیقت‌جوی خود بر راه حل‌های رفع مشکل و موانع پیش رو بیندیشند. اما خیلی حرف‌ها ممکن است حق و «حقیقت» باشد، اما عمل سیاسی و استراتژیک نه صرفا بر اساس حقیقت بلکه بر اساس قدرت، مصلحت و تناسب قوای اجتماعی صورت می‌گیرد. بنابراین در این رابطه از بنده بپذیرید که حتی اگر انقلاب به نفع ایران و مردمانش باشد (که در آن بسیار تردید وجود دارد)، اینک در ایران، اگر ما با آن به صورت احساسی و اغراق‌آمیز برخورد نکنیم، شرایط انقلاب نیست. مهم‌تر از همه این که سعادت ملت ایران اقتضاء می‌کند روش‌ها و مطالبات جنبش سبز به گونه‌ای باشد که در افق پیش روی آن جا برای همه ایرانیان، بدون هر گونه حرکت تقابلی و تعارضی و قطبی، باز باشد. هر حرکت و مطالبه و شعار ما باید بر همبستگی ملی و نیز بر انسجام جبهه سبز بیفزاید و از تشدید قدرت و انسجام جناح معارض با خواسته‌های به حق‌ جنبش (و رفتارهای جناح مقابل که منافع ملی و موجودیت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ما را روز به روز تخریب می‌کند) بکاهد و در کل در حد توان و تحمل افراد و نیروهای حامل و موثر و دخیل در جنبش باشد. دوستان گرامی هرگونه برخورد «تندش کن، لنگش کن»، بویژه از راه دور، ما را به سمتی می‌برد که دودش به چشم همه خواهد رفت. من ضمن اذعان و تأکید مجدد بر اینکه سیاست‌های حاکمیت باعث تشدید شعارها و خواسته‌ها می‌شود اما باید همان گونه که اخیرا در مصاحبه‌ای اشاره کردم به همه دوستان و بویژه جوانان عزیز بگویم که همیشه ایثار و فداکاری این نیست که انسان آماده چوب خوردن و حتی گلوله خوردن در راه آزادی و استقلال و... باشد، اینها هم گاه لازم است، اما همه عزیزان باید بدانند که گاه تحمل حرکت تدریجی از گلوله خوردن هم سخت‌تر است. گاه انسان در یک لحظه گلوله می‌خورد و از این اوضاع راحت می‌شود. اما اگر بخواهد چند سال تحمل ناملایمات را بکند تا در مبارزه سیاسی‌اش منطقی و آرام باشد و در برابر تهمت‌ها و افتراها و سرکوب‌ها و حبس‌ها خویشتن داری نماید، این هم خود یک نوع فداکاری و ایثار است. شاید هم سخت‌تر باشد. دوستان عزیز، پس از سهم عمده و اصلی جناح غالب و تندرو حاکمیت در برخورد با اصلاحات (و اینک جنبش سبز) و ناکار کردن آن، در این سوی صف نیز اگر بسیاری از شما به نقد بزرگان اصلاحات به خاطر فرصت‌سوزی و کوتاه آمدن و یا به اصطلاح راست‌روی در «حرکت از بالا»ی اصلاحات می‌پردازید، در «حرکت از پایین» نیز هرگونه چپ‌روی می‌تواند آثار مشابهی در ناتمام و ناکام گذاشتن حرکات و مبارزات داشته باشد. خطاهای سیاسی، محاسباتی و استراتژیک، چه فردی و چه جمعی، چه در بالا و چه در پایین، چه راست‌روی و چه چپ‌روی؛ روزی در محکمه وجدان خود افراد، حافظه تاریخی مردم و بالاتر از آن در پیشگاه خداوند قابل نقد و پاسخ‌گویی و حسابرسی است.

بنابراین خواهران و برادرانم تقاضای بنده را بپذیرید و بر احساسات، روحیات و دغدغه‌های فردی‌تان، به خاطر خدا و مردم، غلبه کرده و آنها را به نفع یک حرکت منطقی و تدریجی کنترل کنید. به خصوص جوانان عزیز میهنم، با همه حقی که در عصبانی و احساساتی شدن در زیر فشارها و سرکوب‌ها و دروغ‌ها و تهمت‌ها دارند، به خاطر نسل خودشان و آینده مردم و مملکت‌شان باید برخوردهای ولو واکنشی و احساسات پاک‌شان را کنترل کنند و درس‌های تاریخ پرفراز و نشیب و مملو از درد و رنج و هزینه‌های بسیار ایران عزیز را آویزه گوش‌شان نمایند و الا صداقت و شجاعت ستودنی و قابل احترام‌شان برای دستیابی به آزادی و عدالت کافی نیست.

در پایان به یک نکته نیز اشاره کنم. دوستان عزیز اینک باید از هر نوع دوقطبی‌سازی‌های افراطی خودداری کرد. یکی از این قطبی‌کردن‌ها، قطبی کردن مذهبی – غیرمذهبی است. جنبش سبز مانند خود جامعه ایران، پدیده متکثری است و در آن از افراد شدیدا مذهبی تا افراد شدیدا غیرمذهبی حضور دارند. آنها می‌توانند در عرصه بحث و نظر، هر یک عقیده خود را داشته باشند، اما در عرصه عمل سیاسی آنها باید موجودیت یکدیگر را به رسمیت بشناسند و به عقاید هم احترام بگذارند. در حاشیه رحلت آیت‌الله منتظری و مباحثی که در این رابطه درگرفت، این حالت دو قطبی خود را نشان داد. دوستان عزیز، بزرگی آیت‌الله منتظری به «صداقت» و «شهامت» او هم در نظر و هم در عمل‌ بود. ایشان یک مرجع تقلید مذهبی است که در سنتی‌ترین شهر ایران زندگی می‌کرد. آرا و نظرات ایشان را باید در این چارچوب دید. صداقت و شهامت فکری ایشان، حال در هر مرحله از زندگی‌شان به گونه‌ای که می‌اندیشیدند، زبانزد همگان بوده و هست. از تقریظی که در آن شرایط بسته قم بر کتاب شهید جاوید مرحوم صالحی نجف‌آبادی نوشت تا آخرین فتاوایشان در باره حق شهروندی بهائیان (که فقه عقیده‌محور را به فقه انسان‌محور نزدیک کردند)، شهامت و شجاعت نظری‌شان را در میان و چارچوب روحانیون حوزوی نشان دادند. ایشان در عرصه عمل نیز همین صداقت و شهامت را داشتند و از «امتحان»های بزرگ «اخلاقی» تاریخی سربلند بیرون آمدند و به خاطر عقاید و ارزش‌های اخلاقی‌شان، به پست و منزلت و قدرت پشت کردند. ممکن است بساری از روشنفکران و نواندیشان مذهبی و یا دیگر روشنفکران، به لحاظ فکری و ذهنی و زبانی جلوتر از آقای منتظری بیندیشند، اما آنها نه نقشی را که آیت‌الله منتظری در میان حوزه‌ها، روحانیون، مردم سنتی و نظرگاه‌های حقوقی دینی موثر در قدرت و اجرا ایفا می‌کنند دارا هستند و نه، بالاتر از آن، بسیاری‌شان امتحان تاریخی شخصی و تاریخی اخلاقی آن چنانی که آیت‌الله منتظری پس داد، داده‌اند. هم اینهاست که به آیت‌الله منتظری نقش ویژه‌ای در رابطه با دفاع از حقوق بشر در ایران می‌دهد.

در انتها از اینکه مصدع اوقات‌تان شدم عذر می‌خواهم. بنده هم مطلع و هم مطمئنم که اکثر قریب به اتفاق ایرانیان فعال در خارج از کشور نگاه و شخصیت ملی و درد ایران دارند و از مواضع و مواقع مشکوک و ملکوک پرهیز می‌کنند و همین طور بنا به آثار و مواضع منتشره بسیاری‌شان، خوشحالم که افراد با تجربه، معقول و منطقی و دوراندیش نیز در آنجا هم بسیارند و هم انشاءالله دست بالا را دارند. امید است نصایح این برادر پیر بر برخی مواضع احساسی و غیردوراندیش بعضی دیگر موثر افتد و حداقل آنها را به تأمل وادارد. پیروز و سربلند باشید.

عزت‌الله سحابی
۱۱ دی ماه
پاسخ خامنه ای به نامه ی سرگشاده ی فرخ نگهدار

فرخ جان، پسرم ای کاش در کنارم بودی!!!



امروز آقا مجتبی به من اطلاع داد که برایم نامه ای ارسال کرده ای، گفتم آن را پرینت (کپی) بگیرد تا بخوانم.....

فرخ جان، مثل همیشه باز هم مرا مورد لطف خود قرار دادی. من تحلیل هایت را از طریق "بی بی سی"، "صدای آمریکا" و در اینترنت دنبال می کنم. از باورمندی تو به این نظام و حال نیز به شخص خودم خوشحالم ولی من دیگر نمی توانم از مسیری که انتخاب کرده ام، برگردم. چون دست های من به خون فتنه گران آلوده شده و راه بازگشتی برایم نمانده است. با این حال گفته بودی که وجدانت گواهی نمی دهد که هرچه طائب ها خواسته اند من تن داده باشم! دست روی دلم نگذار فرخ جان چون هر کسی وجدان بیدار و آگاه تو را ندارد.

خودت بهتر می دانی که در آن سال ها من همیشه از مشاوره ی تو و حزب توده بهره مند می شدم. من هرگز شعار "تز شکوفایی جمهوری اسلامی" را فراموش نکرده ام و اگر یادت باشد " زمانی که توده ای ها را بازداشت کردند، من رفتم پیش امام خمینی و عمامه ام را بر زمین زدم و گفتم که اینها کودتاگر نیستند و کیانوری را نباید اعدام کنید" (1) و باقی مسایل که خودت بهتر می دانی. من می دانم که تو با تمام وجود از نظام دفاع می کردی و می کنی. برای مثال در آن سال ها با شعار "پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید" که بسیار شایسته و برای ما راهگشا بود. ولی خوب با این حال سیاست ایجاب می کرد که حتا شما را از میدان سیاست دور کنیم. تو فرار کردی و چه خوب شد که جان خودت را نجات دادی و اکنون هستی که مرهمی بر دردم بگذاری.

فرخ جان، ای کاش در کنارم بودی و از استعداد و راه و روش سیاسی تو در جهت ماندگاری این نظام بهره می بردم. البته هم اکنون نیز در مورد مصاحبه ها و تحلیل هایت با آقا مجتبی بحث و گفتگو می کنیم و یقین داشته باش که هر آنچه را که در لفافه به من می گویی مورد تعمق قرار می دهم و اگر در آشکار از تو و رفقای حزبی ات دفاع نمی کنم به دلیل معذوراتی است که خودت فائق بدان هستی.

من بسیار خوشحالم که نه تنها نسبت به گذشته و اعمالت در مورد حمایت از نظام " ابراز تأسف و شرمساری و پشیمانی نکرده ای، بلکه بسیاری از شما هنوز همان سیاست ها و رفتار پیشین را در پوشش و حجابی تازه در خارج از کشور تکرار و تبلیغ و ترویج می کنید." (2). این روند فعالیت تو در اپوزسیون مرا به یاد آن ضرب المثل خودمان می اندازد: برادر گوشت برادر را می خورد ولی استخوانش را دور نمی ریزد!

من از شهامت تو خوشم می آید، با وجود اینکه هر وقت از ما تعریف می کنی، حتا دوستان قدیمی ات هم به تو پرخاش می کنند ولی میدان را خالی نمی کنی. میدانی که حمایت های تو و همفکرانت در خارج کشور، کمک بزرگی به حفظ نظام می کند. شنیده ام که "اتاق فکر" تشکیل داده اید و هر طور که شده برای بقای ما تلاش می کنی هر چند که به نام "فتنه سبز" است ولی مهم نیست. همین قدر که خود و دیگران!!!!! را در گناه همه ی فجایعی که رخ می دهد با من شریک میدانی برای من کافی است. اما در حال حاضر مصلحت را در این می بینیم که این "سران فتنه" و "خواص بی بصیرت" در حاشیه بمانند، چون حفظ نظام از همه چیز مهم تر است.

اگر به سخنرانی اخیر من گوش داده باشی گفتم که الآن حکومت من یکدست شده، مشکل اختلاف سلیقه هست که آن نیز قابل حل است ولی فکر من راحت است و همه به نوعی از سیاست های من جانبداری می کنند. در نامه ات اشاره کرده بودی که خامنه ای پرستان در هر فرصتی که شما به صحنه می آیید صحنه را با شعار "گوش به فرمان توایم خامنه‌ای" می آرایند و رؤسای مقننه و قضائیه هر شبانه روز همگان را، نه به تبعیت از قانون، که به تبعیت از رهبری فرامی خوانند و در حکومت، باور غالب این است که حکم رهبر، حکم قانون دارد و باید مطاع باشد. به یقین که درست اشاره کردی و جز این هم انتظار ندارم چون بی جهت لقب "امام" به من نداده اند. خواهشی که از تو دارم این است که پس از من سعی کنی هوای آقا مجتبی را داشته باشی و همانطور که به من گوشزد می کنی ایشان را نیز دریابی. بد نیست که در گفتمان ها و نامه های آتی ات کمی وجود و حضور آقا مجتبی را مطرح کنی تا کم کم در صحنه ی سیاسی کشور مطرح شود. سعی کن همواره به گونه ای عمل کنی که فتنه گران شعارهای ساختار شکن ندهند تا باعث فروپاشی بیت من شوند. مبادا بلایی که سر "بن علی" آمد سر ما بیاید! در طول این چندین سال وجود تو و یاران همفکرت یکی از موانعی بوده که بر سر راه تشکیل یک آلترناتیو قوی در مقابل ما قرار گرفته، همینطور ادامه بدهید و همیشه مانع حرکت اپوزیسیون واقعی بر علیه ما شوید.

در ضمن نامه ی بعدی ات را نیز خواندم خیلی با احساس بود و عکس مظلومانه ای هم ضمیمه ی نامه ات کرده بودی، خوشمان آمد!

دلگیر شده ای که مبادا رفقایت از سازمانت اخراجت کنند، نترس تو باید با همان سیاستی که تاکنون داشته ای پیش بروی و در سازمان و آن دیگری "اتحاد جمهوری خواهان" بمانی و آنها را نیز همچون خودت به این باور برسانی که سرمایه ی نظام جمهوری اسلامی "اعتماد ملی" است. پس وجود تو در هر دو لازم است و سعی کن مثل من خواص بی بصیرت را از هر دو بیرون کنی. تو و دوستانت باید پراکندگی در اپوزیسیون را هر چه بیشتر دامن بزنید، چه که اتحاد همه ی اینها حفظ نظام را به خطر می اندازد.

خودت بهتر میدانی که "نوری زاد" نمک خورد و نمکدان را شکست ولی من وقعی به نامه های او و دیگران نمی گذارم، چون اینها مهره های سوخته هستند و تو را پاک تر از همه ی اینها می دانم. اینها همه به من خیانت کردند و خواهان نابودی من و بیت من هستند و همانطور که به درستی گفتی «فردوست ها در کنار من بسیارند». در ضمن فرخ جان هیچ اشکالی ندارد که من هم آریامهر باشم، آن هم با عمامه، سلطنت ...سلطنت است چه با تاج و چه با عمامه! ما که بدمان نمی آید.....

در ضمن باید اضافه کنم که علم روانشناسی ات هم قابل تحسین است و چه استادانه درباره ی خطای باصره ی خاص ایرانی و نیز علت خودکشی پسر شاه اظهار نظر کردی!

فرخ جان، پسرم می دانم که میدان را خالی نمی کنی به فرض هم اگر چنین شد بلافاصله تشیکلات دیگری از نیروهای طرفدار خودت ایجاد کن و سعی کن که همیشه در سطح اپوزیسیون مطرح باشی. چون همانطور که به درستی اشاره کردی درد همه ی ما مشترک است، چه حکومتیان و طرفداران حکومت و چه مخالفان. سفارش کردم که دور را دور مواظبت باشند که خدای ناکرده و انشاالله صدمه ای نبینی.

آنچه که در پایان برای گفتن دارم این است که شعر زیبایی را که در بالای نامه ات نوشته بودی به خودت تقدیم می کنم و التماس دعا دارم:

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار


دوستدارت
سید علی خامنه ای



ی. صفایی

27 ژانویه 2011



(1): گفتاری از علیرضا نوری زاده در یکی از برنامه های تلوزیونی

(2): مسعود نقره کار: تکرار تراژدی - بخش نخست در تاریخ ۲۴ دی ۱٣٨۹ - ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱

لینک نامه ی آقای نگهدار با عنوان: آقای خامنه‌ای! فردوست‌ها دارند از شما آریامهر می‌سازند


۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه


تمسخر وبلاگ ساندیسی متوحش به شهادت هاله سحابی


هنوز ۲۴ ساعت از شهادت مادر صلح هاله سحابی بدلیل ضرب و شتم در مراسم خاکسپاری پدر و دفن شبانه او با فشار حکومت در سکوت نگذشته با این وجود رسانه های سید علی ضحاک و وبلاگ نویسان جیره خوار او در حال تحریف خبر شهادت و توهین به این خانواده هستند .
اما سوال من از ذوب شدگان در ولایت سید علی این است اگر بقول رهبرتان چشم فتنه کور شده است و کشور در امن و امان است وحشت شما از جسم بی تحرک یک زن و اجبار به دفن شبانه بدون کالبد شکافی و نظر کار شناسی علت مرگ از چه بوده؟شما که لاف اقتدارتان گوش جهان را کر کرده از عکس مهندس سحابی در دستان دخترش چرا واهمه داشتید ؟تحقیر، تمسخر،تجاوز و شکنجه مخالف هاتون در زندانها برای چیست؟ حصر رهبران بقول خودتون ورشکسته جنبش نشانه چه چیزی می تونه باشه؟

بزار من بهت بگم ،همه اینها نشان از ترسه ،ترس با عیار ۲۴!
ترسی که خواب راحت رو از چشماتون گرفته .ترس از بیشماری ما که تو تنهایی و تو خانه های امنتان هم رها تون نکرده و نخواهد کرد.
خودتون بهتر می دونید بوی گند مردار رژیم جمهوری اسلامی دنیا رو بر داشته و توهش و دروغ پردازی شبانه روزی برای حفظ این لاشه متعفن به همین دلیله. خوب می دونید که رژیم جهل و فساده اقاتون تا سر نگونی کامل فاصله زیادی نداره .ترس بی اندازه شما از سرنگونی از واژه واژه نوشته هاتون می باره ،زیاد خودتون را خسته نکنید!!




برای بهتر دیدن بروی عکس کلیک کنید






بیانیه تسلیت مادران پارک لاله به خانواده سحابی و مردم ایران

www.madaraneparklale.com

مردم شریف و آزاده ایران
خانواده محترم سحابی
با شنیدن خبر درگذشت مهندس عزت‌الله سحابی بر آن بودیم، تا پیام تسلیتی را برای‌تان ارسال کرده و ضمن اعلام همدردی و همراهی در این سوگ، مراتب تاسف خود را نیز از این فقدان بزرگ اعلام کنیم، که حکومت و کوردلان مزدبگیرش بار دیگر بر زخم‌های آن خانواده و مردم ایران، زخمی عمیق افزودند و این پیکر نیمه‌جان اما ایستاده را ضربه‌ای دیگر زدند.
بانوی صلح طلبی که وطن را جز در آرامش نمی خواست و مظلومانه و در حالی که در سوگ پدر اشک می ریخت را به بی رحمانه‌ترین شکل ممکن آزار و اذیت کردند و جنازه پدرش را از وی دزدیدند و بردند، مراسم تشییع را به هم زدند و با مشت و لگد و پنجه بکس آن چنان به جانش افتادند که از تاب و توان این بانوی شریف گذشت و متاسفانه به مرگش منجر شد.
حتا مردمی‌ را که به خاطر این مرگ ناجوانمردانه به خانه‌اش رفته بودند تا خود را شریک غم خانواده و فرزندانش بدانند و تسلی خاطرشان باشند، با ضربات باتوم و مشت و لگد فراری دادند و دختران و پسران شجاع اما بی دفاع را با بی حرمتی و ضرب و شتم، به بند اسارت کشیدند و باز یکی دیگر از موهبات نظام رحمانی و آسمانی جمهوری اسلامی را به دید جهانیان گذاشتند. خبرگزاریهای فارس و تابناک و دیگر رسانه های حکومت نیز کشته شدن هاله سحابی را طبیعی و توطئه ای علیه نظام قلمداد کردند و اعلام کردند اپوزیسیون این مرگ را انتظار می کشید، گویی زندان و بند و جورشان را فراموش کرده اند.
باز هم اما جز رسوایی هر چه تمام تر چه اندوختند؟ همان که از اعدامها و کشتارهای دسته جمعی و قتل‌های زنجیره ای و زندان کهریزک و بی شمار جنایات دیگر اندوختند.
آری! درخت انقلابی که به خون آبیاری شد، نظامی را میوه داد که از هر تکه اش به جای جوهر زندگی، مرگ می ترواد و شهدی جز به خون عزیزان وطن نمی پرورد. کار یک روز و یک ماه و یک سال هم نیست که" خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج!"
نخستین بار نیست و آخرین هم نخواهد بود که خانواده‌ای به ضرب سرکوب و فشار و زندان و تنها به دلیل دگراندیشی، مرگ را میان اعضای خویش می بیند.
نخستین بار نیست، آخرین بار هم نخواهد بود که قاتلان، جنازه عزیزی را که خود در مرگش نقش اول را بازی کرده بودند، از خانواده ی وی می‌دزدند و به جای ابراز تاسف و همدردی، سیل سرکوبگر و مزدبگیر باتوم و سلاح به دست روانه مراسم عزاداری می کنند و زجر و فشار را به مرگ اعضای خانواده منجر می کنند.
دزد، دزد است و چیزهای کوچک و بزرگ را هر وقت که بتواند می دزدد و این هنر دست درازی اوست. بماند که نان مردم و رای مردم و جان مردم را دزدیدن کاری جز جنایت تام و تمام نیست.
اما او که فکر می کند اگر فردی را بدزدد و حضور مادی او را پاک کند، خاطره و اندیشه را هم می تواند بدزدد، هر بار باخت را به چشم خود می بیند، ولی چون جنایتکاری پیشه اش است، این دور را تکرار می کند.
برای آنان که این چنین رسوا و ذلت بار برای ماندن، ظلم و جنایت می کنند، تحقیری بزرگ‌تر از این نیست که یاد و خاطره و اندیشه این عزیزان همواره در دل‌های مردم ماندنی و فراموش ناشدنی است و همه ساله جوانه‌های اندیشه از نهال های نو سر می زند تا درخت خون را غرق در شکوفه کند.
دور نیست، دیر نیست آن روز و همین بزرگ‌ترین تسلی ما برای یکدیگر است.
که :
بسیار گل از کف من برده است باد
اما من غمین گل های یاد هیچ کسی را پر پر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم

مادران پارک لاله
11 خرداد 1390


هاله را حاکمیتِ ترس کشته است



مسیح علینژاد


هاله سحابی زندانیِ معترضی که در مرخصی به سر می برد در مراسمِ تشییعِ پدرش عزت الله سحابی برای همیشه آزاد شد.

برای من فرقی ندارد که هاله دختر عزت الله سحابی چگونه و در چه شرایطی جان داده است . برای من همین بس که شاهدان گزارش می دهند، حاکمیت آنچنان از مراسم عزاداریِ عزت الله سحابی ترسیده بود که لباس شخصی ها و مامورانش را دوباره در میانِ عزاداران رها کرد تا فضا را کنترل کنند.

از هراسِ اینکه مبادا این مراسمِ تشییع نیز به مراسمِ اعتراض و فریادِ شعارهای سیاسی بدل شود فضا را به تشنج و درگیری کشانده اند در حالی که خانواده سحابی از همه خواسته بودند که شعارهای سیاسی ندهند تا به آنها اجازه تشییع پیکرِ پدر نیزداده شود. اما این ترسِ حاکمیت را پایانی نبود. بر اساسِ گزارشی که شاهدان «میزان» هم تایید می کنند: در ابتدای مراسمِ تشییع وقتی هنوز پیکر آقای سحابی به میان جمعیت نرسیده بود، ماموران به سمت هاله رفتند و در حالی که او عکسی از پدر را به سینه ی خود می فشرد، ماموران در صددِ جدا کردن این عکس از او بر آمدند و فضای درگیری در همان زمان بالا گرفت. دختر سحابی آنقدر در برابرِ ماموران مقاومت کرد که بر زمین افتاد و دیگر بلند نشد.

حالا همه جا صحبت سرِ این است که هاله چگونه جان باخت، با مشت و لگد؟ با باتوم و ضرب و شتم؟ یا با فشار روحی و ایستِ قلبی؟ بله مهم است که در خبر اصل رعایت شود که چگونه بوده اما برای من که از صبح ناباورانه مشاهدات و خبرهای همه را زیر و رو می کنم دیگر هیچ فرقی نمی کند: چون آشکار است که هاله را حاکمیتِ ترس کشته است. همان کسانی که ادعای اداره ی جهان دارند اما قادر به حفظِ امینتِ یک مراسمِ ساده ی راهپیمایی هم نیستند. همان ها که فخر سیستمِ اطلاعاتی شان را به جهان فروخته اند اما جان و جهانِ خودشان از یک عزاداریِ ساده ی مردمِ می لرزد......

و هنوز از عزاداریِ ما هم می ترسند، شاملو اگر زنده بود شاید شعرش را دگر گونه می سرود:
ابلیسِ پیروز مست، سوزِ عزای ما را به لرزه نشسته است


حقارت و وحشت رجا نیوز از خروش مردم به خیابان !

جعل خبر مضحک رجا نیوز ناشی از وحشت حکومت تا به دندان مسلح از حضور مردم در تظاهرات خو جوش.
رجانیوز، "یحیی شامخی" نوه عزت‌الله سحابی در واکنش به انتشار خبر فوت مادرش به دلیل درگیری با ماموران امنیتی که به طور گسترده در سایت‌های اینترنتی اپوزیسیون بازنشر شد، در مصاحبه با سایت میزان که اخبار گروه غیرقانونی ملی – مذهبی‌ها را پوشش می‌دهد، این مطالب را تکذیب کرد و گفت:" بعد از اینکه جنازه آقای سحابی را بردند، مادرم افتاد‬. بی هوش بود تا دکتر به ما گفت ایست قلبی کرده است . "