در نکو داشت سخن فردوسی
حکیم توس روایتی دارد از شکست ایرانیان در جنگ با اعراب به فرماندهی یزدگرد سوم که پیامدهای این شکست
رو در جامعه اون زمان به زیبایی شرح داده ولی نکته جالب این هست که اگر کمی دقت کنیم می بینیم که بند بند این شعر تصویری است از زندگی امروز ما، چه در جامعه و چه در سیاست .
چو بخت عرب بر عجم چیره شد
همی بخت ساسانیان تیره شد
بر آمد ز شاهان جهان رو قفیز
نهان شد زر و گشت پیدا پشیز
دگرگونه شد چرخ گردون بچهر
ز آزادگان پاک ببرید مهر
به ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ آن سر و تاج و آن مهر وداد
که خواهد شدن تخت شاهی بباد
کز این پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
تبه گردد این رنج های دراز
نشیبی دراز است پیشش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
ز پیمان بگردند و ز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
رباید همی این از آن آن از این
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهانی بهتر ز آشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود
شود بنده ی بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید بکار
به گیتی نماند کسی را وفا
روان و زبان ها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان همه ترک و تازی بود
سخن ها بکردار بازی بود
نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام
بکوشش زهر گونه سازند دام
بریزند خون از پی خواسته
شود روز گار بد آراسته
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
ز پیشی و بیشی ندارند هوش
خورش نان کشکین و پشمینه پوش
چو بسیار از این داستان بگذرد
کسی سوی آزادگان ننگرد
بیت اخر بیش از هر قسمتی گویای حال امروز ماست که انقدر سالوس و ریا عادی شده که دیگه پاکی و ازادگی ارزشی برامون نداره .بدا به حال ما و روشنفکرانمون که از تاریخ خودمون هم عبرت نگرفتیم !! با بی خردی تمام عرصه رو برای کسانی همانند خمینی باز کردیم که تیشه به ریشه خرد و راستگویی بزنن و ریا ،دروغ و خیانت به همنوع رو تبدیل به ارزش کنن و هر روز با خرافه ما رو از انسانیت دور کنند.
این سرنوشتی هست که ما خودمون برای خودمون رقم زدیم و تا خودمون برای تغییر دست در دست هم با هر منش سیاسی که داریم ندهیم عمرها ،ابی وقاص ها ....خمینی، خامنه ای و جنتی ها با دست اندازی به مال و جان و ناموس ایرانی در تاریخ ایران خواهند امد و رفت و هر روزمون از دیروز سیاه تر خواهد شد .