بدون یک تحول فکری عمیق در جامعه ایران هیچ تغییر مثبتی رخ نخواهد داد


۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه



از چشمهای ندا اقا سلطان تا چشمهای مهدی فرهادی ،این چشمها را فراموش نکنیم




مسیح علی نژاد

مهدی فرهادی (بلالی) شهید گمنام عاشورا، نه پدر داشت نه مادر تا همانند مادران شجاع ندا و سهراب و یا همانند پدران امیر جوادی فر و محسن روح الامینی نامش را هر بار به یاد ما و جهان بیاورند تا فراموش نکنیم چه مسالمت آمیز و آرام برای رای گمشده خویش به خیابان آمدند و چه وحشیانه کشته شدند.
بهشت زهرا هم شده است خاورانی دیگر. شهدای گمنام بسیار دارد شهیدان گمنامی که ما حتی نامشان را هم نشنیده ایم.
یک ماه دنبال خانواده مهدی گشتم، بی شک خبرنگاران دیگری هم چنین کردند. پیدایشان کردم این فیلم را هم تایید کردند اما ایران نا امن است و برادران و خواهران مهدی نیز جز سکوت چاره نمی بینند. بر سکوت شان خرده نگیریم، برادران و خواهران مهدی باشیم و یادش را گرامی داریم. این تنها کاری است که از ما بر می آید.
متن مصاحبه ام با دوست شهید مهدی و شرح یک سال تلخی که بر خانواده او رفت در جرس منتشر شده است:

جرس: « مهدی فرهادی مظلومانه در راهپیمایی روز عاشورای سال گذشته کشته شد، از خانواده اش خواستند تا شبانه او را در بهشت زهرا دفن کنند. مهدی پدر و مادرش را از دست داده بود و با برادر و خانواده برادرش در یک خانه زندگی می کرد. حالا بعد از گذشت یک سال هنوز برادران و خواهران او احساس امنیت نمی کنند تا از نحوه کشته شدن، تحویل گرفتن جنازه و شیوه به خاک سپاری او حرف بزنند، اما من به عنوان یک دوست از نزدیک شاهد رنج این خانواده در محله ای که همه از آنها جز نیکی کردن نمی شناسند، بوده ام و دلم می خواهد به رسانه ها بگویم، هنوز در ایران کسانی هستند که در سکوت برای جوانانی که جان شان را فقط برای یک اعتراض ساده از دست داده اند اما بی نام و نشان مانده اند، رنج می کشند.»

این بخشی از صحبت های ناصر.م، یکی از دوستان مهدی فرهادی راد(بلالی(جوان ۳۸ ساله ای است که در جریان حمله نیروهای امنیتی به اجتماعات عزاداری و اعتراضی روز عاشورا در روز یکشنبه ۶ دی ماه ۱۳۸۸ بر اثر اصابت ۲۵ ساچمه به صورت کشته شده بود.

مهدی فرهادی فرزند یکی از چهره های سرشناس و متدین محله شهر ری تهران بود که هر ساله در برگزاری مراسم عزاداری نیز نقش پررنگی داشتند. محمد بلالی، برادر مهدی فرهادی پس از گذشت یک سال هنوز وقتی نام مهدی را بر زبان می آورد صدایش می لرزد، اما به جرس می گوید، همه چیز را به خدا واگذار کرده اند و ترجیح می دهند سکوت کنند. همسر برادر مهدی نیز در همین تماس تلفنی سکوت می کند و در پاسخ به این پرسش که آیا مهدی متاهل بود، می گوید: قرار بود بعد از محرم برایش به خواستگاری دختری که مهدی او را دوست داشت و با او صحبت هم کرده بود، برویم، اما همه چیز تمام شد.

تماس های تلفنی چندین باره جرس برای شکستن سکوت این خانواده نتیجه نداد، اما این تلاش ها بی نتیجه نماند و شماره تلفن یکی از جوانانی که در روزهای جمعه به قطعه ۳۰۲ در بهشت زهرا و بر مزار مهدی فرهادی می رفت از طریق خانواده یکی دیگر از کشته شدگان در اختیار جرس قرار گرفته است که او از نحوه کشته شدن و تحویل جنازه این جوان جان باخته در راهپیمایی روز عاشورا پرده برداشت و از تلخی هایی که در این یک سال بر خانواده این شهید گذشت نیز سخن گفت.

او از انتشار فیلم مربوط به صحنه جان دادن مهدی فرهادی در دست های مردم در همان روز عاشورا به عنوان سندی تلخ از خشونت نابخشودنی یاد می کند و می گوید: صحنه تکان دهنده این فیلم را صدا و سیمای خودمان که هرگز نشان نداد اما متاسفانه ما هم نتوانستیم به عنوان دوستان آقا مهدی این مظلومیت را به دنیا نشان دهیم که جوانی با دست های خالی در گوشه خیابان با صورتی که به آن شلیک شده است دارد جان می دهد و مردم هم با فریاد در اطراف او ایستاده اند و نمی دانند برای هموطن بیگناه خود که دارد مظلومانه جان می دهد، چه باید بکنند. .

متن کامل گفتگوی جرس با ناصر.م، دوست مهدی فرهادی راد( بلالی) جان باخته راهپمایی عاشورا به همراه فیلم لحظه جان دادن این شهید در پی می آید:

به عنوان اولین سوال آیا می توانم بپرسم مهدی فرهادی را تا چه اندازه می شناسید؟

مهدی و خانواده اش در محله ما افراد ناشناسی نیستند، همه آنها را می شناسند. محله دخمه یکی از محله های قدیمی تهران است که در آنجا سراغ هر کس بروید خانواده مهدی را می شناسند، خود مهدی در ماه شعبان هر سال برای تولد حضرت ابولفضل، خرج مراسم می داد، بچه های بیت الشهدا همه می دانند که این خانواده چقدر برای اهل بیت خرج می کرد حالا کسانی که ادعا می کنند دلشان برای اهل بیت می سوزد به نام توهین به مقدسات مهدی را در روز عاشورا کشتند، در حالی که برای مهدی و بچه های مذهبی جنوب شهر مقدسات، همان اهل بیت هستند نه مقاماتی که شعار علیه آنها جرم و جوابش گلوله باشد. این کسانی که در روز عاشورا به سمت بچه ها شلیک کردند، تازه بعد از انقلاب مذهبی شده اند در حالی که ما خبر داریم حداقل همین خانواده به نیت اهل بیت به بیمارستان راضی امین آباد و احمد آباد مستوفی چقدر کمک کرده اند تا خدا از آنها راضی باشد .خالا هم دوره بسیجی هایی است که همه مقدسات شان مقامات هستند نه اهل بیت و برای این مقدسات شان حاضرند به روی برادر خودشان اسلحه بکشند.

از نحوه کشته شدن مهدی فرهادی مطلع هستید؟

بله، همه می دانند که برادران و خواهران آقا مهدی چقدر مظلومانه پیکر عزیزشان را تحویل گرفته اند و چقدر بی صدا برایش مراسم برگزار کرده اند. اگر یادتان باشد آن زمان تلویزیون هم اعلام کرده بود اصلا کسی کشته نشد، و فقط چند نفر مجهول الهویه که یکی از پل پرتاب شد و دو نفر تصادف کردند و بقیه هم به مرگ طبیعی در راهپیمایی مردند، خب در آن شرایط شما چه توقعی از یک خانواده دارید وقتی بچه های جوان دیگری هم در خانواده دارند و نگران امنیت آنها باید باشند؟

چه کسی خبر کشته شدن مهدی را به خانواده او داده بود؟

مهدی پدر و مادرش را از دست داده بود و با برادر و همسر برادرش زندگی می کرد. ظهر عاشورا آن اتفاق شوم می افتد که مردم و عزاداران را به جرم اعتراض، با خشونت مورد حمله قرار می دهند. مهدی هم یکی از آنها بود که گلوله خورد و بچه ها او را گم می کنند. اگر یادتان باشد موبایل ها هم آن زمان قطع بود و ارتباط گرفتن خیلی مشکل بود اما ساعت چهار بعدازظهر موبایل مهدی روشن می شود و از همان موبایل به برادر مهدی زنگ می زنند و می گویند که او زخمی شده و در بیمارستان است. بچه های محل هم خیلی نگران بودند و خیلی از دوستان مهدی آن روز به خانواده ایشان زنگ می زدند. اما خانواده او فکر می کردند مهدی زخمی شده است و در بیمارستان سینا بستری است برای همین به همه ما هم همین را می گفتند. آن روز در بیمارستان سینا هرکسی از دوستان ما سراغ مهدی را می گرفت خیلی راحت جواب می دادند، چون می خواستند جسد را سریعتر از بیمارستان دور کنند. جالب بود که در تلویزیون می گفتند افراد مجهول الهویه اما اسم و فامیل ونشانی و همه مشخصات مهدی همان روز کشته شدن در بیمارستان وجود داشت.

شما اعضای خانواده مهدی را هم در بیمارستان سینا برای تحویل گرفتن پیکر برادرشان دیده بودید؟

بله ما را که داخل بیمارستان راه نمی دادند، من یکی از برادران مهدی را دیدم که به او اول گفته بودند، سه تا جسد مجهول الهویه در بیمارستان هست و او باید برود برادرش را شناسایی کند اما وقتی برادر ایشان می رود داخل بیمارستان می بیند، نام و نشانی و حتی شماره تلفن ثابت منزل و تلفن همراه و همه مشخصات یک آدم که می شود در مدارک او پیدا کرد را بیمارستان دراختیار داشت. وقتی همین نکته را به ماموران نیروی انتظامی که در بیمارستان حضور داشتند گفتند که شما مشخصات را دارید و بر اساس همان مشخصات به ما زنگ زدید پس چه چیزی را باید شناسایی کنیم آنها هم ناراحت شدند و جسد را به خانواده مهدی تحویل ندادند.

چند روز طول کشید تا جسد را تحویل بگیرند؟

البته باید بگویم همان روز یکی از راننده های آمبولانس که خدا پدر ایشان را بیامرزد، گفت: اینجا نمی گذارند شما جسد را ببینید، به هر حال آن روزها خیلی نا امنی زیاد بود و ما با اینکه می دانستیم هیچ گناهی نکردیم اما مثل خیلی های دیگر نگران بودیم و می خواستیم بیمارستان را ترک کنیم ولی راننده آمبولانس خودش رفت و با دستگاه تلفن همراه خود از صورت مهدی عکس گرفت و عکس را به برادر مهدی نشان داد، برادرش التماس می کرد که آن عکس را نگه دارد اما نمی شد. همه نگران بودند حتی راننده آمبولانس هم نگران بود که با انتشار آن عکس فردا مشکلی برای او پیش بیاید. روز خیلی سختی بود. بچه مذهبی های محل به سر و سینه می زدند که چقدر راحت عده ای به اسم مذهب، عزیزترین و مذهبی ترین بچه محله دخمه را کشتند.

سردار رادان هم همان زمان در تلوزیون اعلام کرده بود در روز عاشورا کسی در اثر اصابت گلوله کشته نشد، آیا پزشکی قانونی تایید کرد نحوه کشته شدن مهدی چگونه بود؟

مهدی از سر مورد اصابت قرار گرفت. ۲۴ تا ساچمه در صورت او بود که این در رونامه خودشان یعنی روزنامه ایران هم نوشته شد. مهدی را سلاخی کردند تا به قول خودشان کالبد شکافی کنند و تشخیص دهند چگونه کشته شد. وقتی مردم از نزدیکی می دیدند چه کسانی شلیک کردند، دیگر کالبد شکافی و سلاخی کردن چه معنی می دهد؟ مردم پیش از عاشورا با سکوت آمده بودند در خیابان ولی آنها روبروی مردم ایستادند و کشتند، تا اینکه در روز عاشورا دیگر مردم طاقت نیاوردند و شعار مرگ بر دیکتاتور دادند ولی حق اش نبود به روی مردم گلوله بکشند.

اما حاکمیت مسوولیت هیچ کدام از این کشته شدن ها را به عهده نگرفت و اعلام کرد که این اسلحه ها متعلق به نیروهای نظامی نبود

بله آن روزها خیلی چیزها را قبول نکردند، اعلام می کردند که راهپیمایی کنندگان هم کسانی هستند که خانه و مغازه را به آتش کشیدند ولی ما در خیابان های تهران با چشم های خودمان می دیدیم که چطور بسیجی ها را فرستاده بودند تا شیشه های ماشین ها را بشکنند، اتوبوس ها و مغازه ها را آتش بزنند و بعد مسوولیت آن را بیاندازند گردن ما. در همین محله ما شاید بسیجی ها جرات نکنند به خانواده اسم و رسم دار مهدی فرهادی(بلالی) نزدیک بشوند، اما ما خودمان می دیدیم که بچه های بسیجی محل یعنی همسایه ها را در روز مراسم فرستاده بودند در اطراف خانه برادر مهدی تا ببینند چه خبر است و مثلا مواظب اوضاع باشند. مگر در خانه ای که عزیزی از دست رفته باشد چه خبر است؟ اینها از صهیونیست ها بدتر رفتار کردند، به خدا صهیونیست ها به این بسیجی های دروغین شرف دارند که حداقل مسوولیت کارهای خود را قبول می کنند. روزی که آقای موسوی آمد در مسجد شهر ری، همین بچه بسیجی های محل با محافظان او درگیری فیزیکی ایجاد کردند. اغتشاش گر کیست؟ وقتی تحمل حضور ساده یکی که شورای نگهبان همین نظام هم او را تایید کرده بود را در مسجد امام علی نداشتند. محافظان موسوی که دیگر اعتشاش گر نبودند. محافظان موسوی که دیگر شعار نداده بودند، اتوبوس آتش نزده بودند که بسیجی ها به آنها حمله کردند. کسانی که قبل از انتخابات درگیری ایجاد می کردند و به محافظان یک نامزد انتخاباتی حمله ور می شوند، معلوم است که می توانند بعد از انتخابات هم به هواداران همان نامزد انتخاباتی حمله کنند و خانه و خیابان را به آتش بکشند. .

مراسم به خاک سپاری این شهید چگونه برگزار شد؟

بعد از سه روز خانواده اش توانستند پیکر را تحویل بگیرند، فقط به خانواده آقا مهدی اجازه دادند بروند مرده شور خانه. یعنی راه رسم تشییع جنازه در جمهوری اسلامی این است که شبانه جنازه را طوری دفن کنند که هیچ کس هم نباشد تا زیر تابوت را بگیرد و حداقل نماز میت برایش بخوانند؟

مراسمی هم برایش برگزار نشد؟

بعد از اینکه سه برادر و سه خواهر ایشان تا ساعت ده ، یازده شب در بهشت زهرا ماندند تا پیکر برادرشان را شبانه دفن کنند، مراسمی معمولی فردای همان روز در خانه یکی از خواهران آقا مهدی برگزار شد. شما می دانید که دوست چه جایگاهی در زندگی آدم دارد، دوستان مهدی فرصت وداع هم پیدا نکردند و من هنوز باورم نمی شود که همه اینها در ایران اتفاق افتاده است. در کشوری که صدای مسلمانی اش گوش دنیا را کر کرده ولی برای تشییع پیکر یک جوان مسلمان، ده تا پانزده تا ماشین نیروی انتظامی را برده بودند و فقط پنج دقیقه به خانواده اش اجازه دادند تا در مرده شور خانه، جسد را ببینند و با برادرشان وداع کنند.

آیا خانواده مهدی هم تا کنون مورد تهدید قرار گرفته اند؟

برادران و خواهران مهدی خانواده صبوری هستند، خانواده آبرومندی هستند. از چهره های سرشناس محل هستند و همه می دانند که مقدسات آنها اهل بیت است و نه ادعاهایی که این روزها یک عده آدم تازه به دوران رسیده مطرح می کنند. آنها بی ادعا دارند به اهل بیت خدمت کردند. همین که سکوت کرده اند حتما دلایلی دارد که اگر بخواهند خودشان مطرح می کنند. ولی من به عنوان یک دوست و بچه محل، هم وطن و حتی به عنوان یک انسان نمی توانم بی تفاوت باشم و نگویم که این خانواده هم مثل خانواده های زیادی که در بهشت زهرا بچه هایشان را بی نشان و فقط با یک کد دفن کرده اند، چقدر تلخی کشیده اند و چقدر صبوری کرده اند. نمی توانم سکوت کنم وقتی می دانم که وزارت اطلاعات شهر ری بارها خانواده های این کشته شدگان را خواسته است. خدا می داند به آنها چه گفته اند اما رنجی که می کشند بر هیچ کس پوشیده نیست. ما فقط در محل می دانیم که خانواده آقا مهدی هرگز حاضر نشدند پول خون برادرشان را بگیرند و وقتی بسیجی ها هم سراغ این خانواده مذهبی رفته اند تا آنها بگویند آقا مهدی به عنوان یک بسیجی کشته شده است، خانواده اش به این کار هم تن نداند، شما را به خدا نگذارید نام این جوان های بیگناه فراموش شود.